سفیـــــد

سفیـــــد

عمار امام خامنه‌ای
سفیـــــد

سفیـــــد

عمار امام خامنه‌ای

عمی... ماء


تقریبا به کربلا رسیده بودیم ...


داشتیم کنار هم راه می رفتیم که دیدم صدای هق هق یکی از رفقا بلند شد !!!

نگاهش کردم گفتم چی شده ؟!!!

اشاره کرد به دختر چند ساله ای که دم موکب ایستاده بود و لیوان آب را گرفته بود دستش

و با صدای بچه گانه ای به رفیقمان آب تعارف می کرد:

عمی... ماء !!!! ( عمو... آب )





حاجی: 

سلام رفقا ...

برخلاف اینهایی که هنوز به تعهدات نصفه و نیمه امریکا خوشبین‌اند و تحریم‌های جدید را به رویشان نمی‌آورند، چه خوش گفت حضرت روح الله (ره): «اگر امریکا و اسرائیل لا اله الاّ اللّه  بگویند، ما قبول نداریم؛ چرا که آنها می‌خواهند سرِ ما کلاه بگذارند.»


من سه تا "شین" دارم


آیت‌الله حاج‌آقا مجتبی تهرانی می‌گفتند که من سه تا شین دارم: شرع، شعور و شعار، که البته شعار آخر از همه است. اگر شرع و شعور نباشد، شعار اثرگذاری و بُرد ندارد و مضر و دشمن‌ساز هم هست. امام حسین(ع) برای چه شعارش در طول تاریخ بُرد داشت؟ برای این‌که با شرع و شعور همراه بود.



والعاقبه للمتقین




یاد ایام ...



سلام رفقا ...


امروز داشتم عکس های کامپیوترم رو نیگاه می کردم، رسیدم ب عکس های اردوی جهادی زلزله ورزقان ...


عجیب هوایی ام کرد ...


گفتم شما هم نیگاه کنید، اولی زمانی هس ک بنا و شاگرد بنا چیخیبلار چایا. نشستیم بچه ها دارن مالات درست می کنن و تا بیارن گفتیم ی استراحتی کرده باشیم ...


دومی هم خونه ای  هس ک سردار سعید قاسمی طراحش بود و نوع ساخت و اسمش معروف بود ب آی سی اف. طرحی ک بواسطه سرعت عمل و راحتی در انجام کار می تونست در اون روزگار ک همه چی ب سرعت وابسته بود خوب از کار در آد ...


یادش بخیر ...


ی روز حمید گف ک چادرها رو تمیز کنید. یکی از بچه ها قرار شد این کار رو بکنه. ظهر اومدیم واسه نهار دیدم ای بابا، چقد تمیز شده داخل چادر. درجه یک. داشتم دستام و صورتم رو پاک می کردم ک صدای حمید اومد.


ـ "اله قورباغا دا چیغاردا ..."

و اون کسی ک تمییز کرده بود:


ـ " آدامین آدی چیخنجان جانی چیخسین"


ماجرا از این قرار بود ک مسئول تمییز کردن اتاق از سر لطافت روح، مخلص بودن و غیره ب جای تمیز کردن چادر ی پتو انداخته بود رو همه چی، صبحانه رو همون جوری ول کرده و ی پتو رووش (تمییز شده بود اون قسمت) و بقیه جاها هم همین طور ...


حالا از شانس بدش ی قورباغه هم اومده رفته بود تو. دیگه حمید عصبانی شد هااااا


از اون موقع مثل شد ک "آدامین آدی چیخنجان جانی چیخسین"


قضیه دومی ک ب ذهنم می آد از اون روزگار خالا جان هس. خالاجان رو حسن بهتر از ما می شناسه. حسن اونجا شده بود مامان بچه ها. قیمه و قورمه از کارهای کوچیکش بود ...


حالا این خالاجان کی بود بماند ولی این خالاجان دوتا دختر داشت ک یکی اش رو می خواست قالب کنه ب حسن. حالا بماند ...

( حالا واسه چی تعریف کردم، حسن خودش می دونه ... )







حاجی:


می خوام چن تا حرف جدی بزنم باهاتون. این حرفهای جدی ام اول خودم رو در بر می گیره ...

فک کنم حاشیه ساز باشه برام ولی نگفتنش هزینه ی بیشتری داره ...

و اما حرف هام ...


هر جایی ی آداب مخصوص ب خودش رو داره، مسجد ی جور، مهمونی ی جور، خونه و بیرون و قص علی هذا ...

باز این وسط تو مسجد برنامه های مختلف و جمع های مختلفی جمع می شن: برای شادی، عزا، غم، محرم، نماز و ...

ک باز تو هر کدوم بایستی ی جور حرف زد و ی جور عمل کرد ...

مثال دیگه از این دست زیاد هس و نمی خوام زیاد مثال بزنم می رم سر اصل مطلب ...


فضای مجازی هم ی سری آداب داره. فک کنید تو سخنرانی ماه محرم تو مسجد بشینی و با بغل دستی ات بگی و بخندی! بار اول نگات می کنن. بار دوم بد نیگات می کنن! بار سوم ...، دیگه از حد و حدود خارج بشی می ندازنت بیرون ...


اینجا هم این جوری هس. ب خصوص سری وبلاگ هامون ک همو خوب می شناسیم. آداب دان باشیم. رعایت کنیم اصول و قواعد رو تا نندازنمون بیرون. ( ذهنتون رو دنبال این نبرید ک کی رو می گم، خودم رو عرض می کنم )


ببینید من خیلی از نظراتی ک واسم می آد، تایید نمی شه، هم نظراتی ک رفقام می ذارن ک فک می کنم درست نیس انتشارشون و هم بعضی نظرات دیگه. ( نمی خوام چیزی رو ثابت کنم و بگم و کسی خاص مد نظرم نیس ب خدا )

چرا ؟ چون می دونم با این کار حاشیه درست می شه و اینجاس ک ماهی از آب گل آلود می گیرن و خیلی وقت ها هم گرفتن ...


هر حال می شه هم احترام نگه داشت، هم تو مکان و فضایی ک اگه بخوایم می تونیم مقدس اش بکنیم فعالیت داشته باشیم ...


این اواخر بعضی نکات بود ک احساس کردم نوشتن این جملات خوب هس ...

من قسم هم خوردم و می گم کسی خاص مد نظرم نبود و دوستان دنبال علل و عامل نباشن ...


و العاقبه للمتقین


راستی خواستین نظر بذارین واسه مطلب پایینی نظر بذارین ...


در آن نفس ک بمیرم ...







در آن نفـــس که بمــیرم در آرزوی تو باشم بدان امید دهم جـان که خاک کوی تو باشم

بوقت صبــــح قیامت که سر زخــــاک بر آرم به گفتگوی تو خـــیزم به جستجوی تو باشم
به مجمــــعی که درآینـد شاهدان دو عـالم نظر بســـــــــوی تـو دارم غلام روی تو باشم
حدیث روضـــــه نگویم گـــل بهـــشت نبـویم جمال حـور نجویم دوان بسوی تـــو بـــاشــم
به خوابگاه عـــــدم گر هــزار سال بخــسبم به خواب عافیت آنگه ببــــوی مــوی تو باشم
می بهشت ننـــــوشم ز جام ساقی رضوان مرا بباده چه حاجت که مست بوی تو باشم
هزار بادیه ســــــهل ست با وجود تو رفـــتن اگرخلاف کنم سعدیا بسـوی تـــو بــــاشـــم