سفیـــــد

سفیـــــد

عمار امام خامنه‌ای
سفیـــــد

سفیـــــد

عمار امام خامنه‌ای

مادر ...



اسیر شده بودیم، ما رو بردند اردوگاه العماره ...

داخل اردوگاه تعدادی از شهدای ایرانی رو دیدم. معلوم بود بعد از اسارت به شهادت رسیده بودند.

جمله‌ای که روی دست یکی از شهدای اونجا نوشته شده بود؛

با خوندنش مو به بدنم راست شد !!!

روی دست آن شهید با خودکار نوشته شده بود:

مادر! من از تشنگی شهید شدم ...


حاجی:   
رفقا می‌دونید ک همه کارها لنگِ دعای مادر هس ... ؟!؟



نظرات 1 + ارسال نظر
رفیق سوم جمعه 11 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 11:28 ب.ظ

ننه آیری بیزاددی داااااش.....ننه سیزلیخ ده ایری بیزاددی...الله هش کیمی ننه طرفینن ایمتاحانا چحمسین هش کیمی..بی دیقه میز اون سوز بی قرانوخ ارزیشی یوخ

سلام قردشیم ...

نجسن گوزل ؟

انصافن اوجوردی. سوزلرین هامسی حق دی. ساغول ک باش ویریسان بیزه. الله یاددان چیخاتماسین ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد