گاهی یک مداد، یک کاغذ سفید و کلی حرف و صدای خش خش مداد بر روی کاغذ، لذتبخشترین کار دنیاست.
مثل همیشه نوشتن آرامم میکند ...
جایی برای تنهایی
درد دل آدمی را بیدار میکند، روح را صفا میدهد، غرور و خود خواهی را نابود میکند. نخوت و فراموشی را از بین میبرد، انسان را متوجه وجود خود میکند.
انسان گاه گاهی خود را فراموش میکند، فراموش میکند که بدن دارد، بدنی ضعیف و ناتوان که، در مقابل عالم و زمان کوچک و ناچیز و آسیب پذیر است، فراموش میکند که همیشگی نیست، و چند صباحی بیشتر نمیپاید، فراموش میکند که جسم مادی او نمیتواند با روح او هم پرواز شود، لذا این انسان احساس ابدیت و مطلقیت و غرور و قدرت میکند، سرمست پیروزی و اوج آمال و آرزوهای دور و دراز خود، بی خبر از حقیقت تلخ و واقعیتهای عینی وجود، به پیش میتازد و از هیچ ظلم وستم رو گردان نمیشود. اما درد آدمی را به خود میآورد، حقیقت وجود او را به آدمی میفهماند و ضعف و زوال و ذلت خود را درک میکند و دست از غرور کبریایی برمیدارد، و معنی خودخواهی و مصلحت طلبی و غرور را میفهمد و آن را توجه نمیکند.
خدایا تو را شکر میکنم که با فقر آشنایم کردی تا رنج گرسنگان را بفهمم و فشار درونی نیازمندان را درک کنم.
خدایا هدایتم کن زیرا میدانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است.
خدایا هدایتم کن که ظلم نکنم زیرا میدانم ظلم چه گناه نابخشودنی است.
خدایا ارشادم کن که بی انصافی نکنم زیرا کسی که انصاف ندارد، شرف ندارد.
خدایا راهنمایم باش تا حق کسی را ضایع نکنم که بی احترامی به یک انسان همانا کیفر خدای بزرگ است. خدایا مرا از بلای غرور وخودخواهی نجات ده تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم.
خدایا پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه گر ساز تا فریب زرق وبرق عالم خاکی مرا از یاد تو دور نکند.
خدایا من کوچکم، ضعیفم، ناچیزم، پر کاهی در مقابل طوفانها هستم. به من دیده عبرت بین ده تا ناچیزی خود را ببینم و عظمت و جلال ترا براستی بفهمم و بدرستی تسبیح کنم.
شهید چمران
تصویری که مشاهده میکنید، چهار نفر از رزمندگان «گردان قاسم(ع)» {از لشکر 31 عاشورا} را ثبت کرده است. اولین نفر که از سمت راست روی زمین نشسته و کلاه کاموایی مشکی بر سر دارد، شهید«حسن مهرآسا» است. شخص ایستاده که بادگیر مشکی بر تن دارد، برادر «محبوبی» یکی از کمک بیسیمچیهای گردان است. دومین نفری که روی زمین نشسته و کلاه کاموایی خاکستری بر سر دارد، شهید «میریعقوب ریحانی» است. نفر سوم که چفیه بر گردن داشته و روی زمین دراز کشیده است، برادر«فلاح» از نیرویهای واحد پرسنلی «گردان قاسم(ع)» است.
حاجی:
1. دیروز ی مطلب دیدم از امام خمینی(ره) راجع ب توبه ک نقل ب مضمون فرموده بود ک وقتی گناهی رو انجام دادید مثل این هس ک روی ی کاغذ سفید چیزی مینویسی و توبه ک می کنی اون کاغذ نوشته شده رو پاک میکنی یا مثل سفالی هس ک بشکنی و دوباره بچسبونی هیچوقت مثل اولش نمیشه، فرق هس بین کسی ک گناهی رو کرده و کسی ک توبه کرده. پناه بر خدا! خدا توفیق عمل ب دانستههامون رو بده ...
2. وقتی اسمم و قیافهام شد بسیجی بایستی بعضی چیزها رو رعایت کنم. وقتی ی فضایی رو ایجاد کردم مواظب باشم. مواظب باشم جلوتر و یا عقبتر از ولایت حرکت نکنم. وقتی تریبونی شد برای بسیج ی کمی در مورد خط سیری مطالب و موضوعاتی ک نگارش میشه دقت بکنم. مثالا: ب حق بگم. مثل رهبرم سیدعلی. دولت رو نقد بکنم ولی نقاط قوتش رو هم بگم. این مثال بود. در همه موارد. هرکی رگ گردنش رو بیشتر بیرون داد با غیرتتر الزامن نیست ...
3. خیلی خیلی پیاپیش مبعث رو تبریک عرض می کنم ...
4. اینم برای حاج آقا محسن! برادر من قرار بود ی طرح تجمیع انجام بدیم آخه. چی شد؟ من روی حرفم هستم و می دونم جواب می ده ب شرطی ک گفتم هاااااا ...
5. راستی ی بار دیگه برید و عکس رو با دقت نگاه کنید، چ خندههایی می کنن، از ته دل ...
والعاقبه للمتقین
سلام رفقا ...
امروز داشتم عکس های کامپیوترم رو نیگاه می کردم، رسیدم ب عکس های اردوی جهادی زلزله ورزقان ...
عجیب هوایی ام کرد ...
گفتم شما هم نیگاه کنید، اولی زمانی هس ک بنا و شاگرد بنا چیخیبلار چایا. نشستیم بچه ها دارن مالات درست می کنن و تا بیارن گفتیم ی استراحتی کرده باشیم ...
دومی هم خونه ای هس ک سردار سعید قاسمی طراحش بود و نوع ساخت و اسمش معروف بود ب آی سی اف. طرحی ک بواسطه سرعت عمل و راحتی در انجام کار می تونست در اون روزگار ک همه چی ب سرعت وابسته بود خوب از کار در آد ...
یادش بخیر ...
ی روز حمید گف ک چادرها رو تمیز کنید. یکی از بچه ها قرار شد این کار رو بکنه. ظهر اومدیم واسه نهار دیدم ای بابا، چقد تمیز شده داخل چادر. درجه یک. داشتم دستام و صورتم رو پاک می کردم ک صدای حمید اومد.
ـ "اله قورباغا دا چیغاردا ..."
و اون کسی ک تمییز کرده بود:
ـ " آدامین آدی چیخنجان جانی چیخسین"
ماجرا از این قرار بود ک مسئول تمییز کردن اتاق از سر لطافت روح، مخلص بودن و غیره ب جای تمیز کردن چادر ی پتو انداخته بود رو همه چی، صبحانه رو همون جوری ول کرده و ی پتو رووش (تمییز شده بود اون قسمت) و بقیه جاها هم همین طور ...
حالا از شانس بدش ی قورباغه هم اومده رفته بود تو. دیگه حمید عصبانی شد هااااا
از اون موقع مثل شد ک "آدامین آدی چیخنجان جانی چیخسین"
قضیه دومی ک ب ذهنم می آد از اون روزگار خالا جان هس. خالاجان رو حسن بهتر از ما می شناسه. حسن اونجا شده بود مامان بچه ها. قیمه و قورمه از کارهای کوچیکش بود ...
حالا این خالاجان کی بود بماند ولی این خالاجان دوتا دختر داشت ک یکی اش رو می خواست قالب کنه ب حسن. حالا بماند ...
( حالا واسه چی تعریف کردم، حسن خودش می دونه ... )
حاجی:
می خوام چن تا حرف جدی بزنم باهاتون. این حرفهای جدی ام اول خودم رو در بر می گیره ...
فک کنم حاشیه ساز باشه برام ولی نگفتنش هزینه ی بیشتری داره ...
و اما حرف هام ...
هر جایی ی آداب مخصوص ب خودش رو داره، مسجد ی جور، مهمونی ی جور، خونه و بیرون و قص علی هذا ...
باز این وسط تو مسجد برنامه های مختلف و جمع های مختلفی جمع می شن: برای شادی، عزا، غم، محرم، نماز و ...
ک باز تو هر کدوم بایستی ی جور حرف زد و ی جور عمل کرد ...
مثال دیگه از این دست زیاد هس و نمی خوام زیاد مثال بزنم می رم سر اصل مطلب ...
فضای مجازی هم ی سری آداب داره. فک کنید تو سخنرانی ماه محرم تو مسجد بشینی و با بغل دستی ات بگی و بخندی! بار اول نگات می کنن. بار دوم بد نیگات می کنن! بار سوم ...، دیگه از حد و حدود خارج بشی می ندازنت بیرون ...
اینجا هم این جوری هس. ب خصوص سری وبلاگ هامون ک همو خوب می شناسیم. آداب دان باشیم. رعایت کنیم اصول و قواعد رو تا نندازنمون بیرون. ( ذهنتون رو دنبال این نبرید ک کی رو می گم، خودم رو عرض می کنم )
ببینید من خیلی از نظراتی ک واسم می آد، تایید نمی شه، هم نظراتی ک رفقام می ذارن ک فک می کنم درست نیس انتشارشون و هم بعضی نظرات دیگه. ( نمی خوام چیزی رو ثابت کنم و بگم و کسی خاص مد نظرم نیس ب خدا )
چرا ؟ چون می دونم با این کار حاشیه درست می شه و اینجاس ک ماهی از آب گل آلود می گیرن و خیلی وقت ها هم گرفتن ...
هر حال می شه هم احترام نگه داشت، هم تو مکان و فضایی ک اگه بخوایم می تونیم مقدس اش بکنیم فعالیت داشته باشیم ...
این اواخر بعضی نکات بود ک احساس کردم نوشتن این جملات خوب هس ...
من قسم هم خوردم و می گم کسی خاص مد نظرم نبود و دوستان دنبال علل و عامل نباشن ...
و العاقبه للمتقین
راستی خواستین نظر بذارین واسه مطلب پایینی نظر بذارین ...