سفیـــــد

سفیـــــد

عمار امام خامنه‌ای
سفیـــــد

سفیـــــد

عمار امام خامنه‌ای

آقا مهدی ...




ب قول یکی از رفقا (ما شهید چمران صداش می‌کنیم، ب قدری ک شباهت دارن) بایستی گفت:


آقای ظریف: کاش "باکری" بودی تا با "کری" !!!


خواهر منو بگیر ...






اومده بود مرخصی بگیره، آقا مهدی یه نگاهی بهش کرد و گفت:

«می‌خوای بری ازدواج کنی؟»

گفت: «بله می‌خوام برم خواستگاری.»

– «خب بیا خواهر منو بگیر!»

– «جدی میگی آقا مهدی؟!»

– «آره، به خانواده‌ ت بگو برن ببینن اگر پسندیدن بیا مرخصی بگیر برو!»

اون بنده خدا هم خوشحال دویده بود مخابرات تماس گرفته بود!

به خانواده ش گفته بود: «فرمانده ی لشکرمون گفته بیا خواهر منو بگیر، زود برید خواستگاریش خبرشو به من بدید!»

بچه های مخابرات مرده بودن از خنده!

پرسیده بود: «چرا می‌خندید؟ خودش گفت بیا خواستگاری خواهر من!»

گفته بودن: «بنده خدا آقا مهدی سه تا خواهر داره، دوتاشون ازدواج کردن ، یکیشونم یکی دوماهشه!»

از کتاب: ستاره ی دنباله دار

منبع: بچه‌های قلم

ولایت





عکس اول را در آورد: این پسر اولم محسن است.

عکس دوم را گذاشت روی عکس محسن: این پسر دومم محمد است، دوسال با محسن تفاوت سنی داشت.

عکس سوم را آورد و گذاشت روی عکس محمد؛ 

رفت بگوید این پسر سومم .. سرش را بالا آورد ...

دید شانه‌های امام(ره) دارد می‌لرزد ...

 امام(ره) گریه‌اش گرفته بود ...

فوری عکس‌ها را جمع کرد زیر چادرش و خیلی جدی گفت:

چهارتا پسرم رو دادم که اشکتو نبینم ...