سال نو ...

سال نو مبارک 

«السلام علیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها »

می شود نوروزی فاطمی داشت ...

جا مانده ...

سلام رفقا ...

خیلی وقت هس ک دلم می‌خواد ی مطلب بنویسم، ینی مطلب‌اش آماده هس هاااااا وقت نمی‌شه، راجع ب ظریف الممالک جاااااان و دوستانش!!!

هر جایی هم ک بحث شده اعصابم ریخته بهم. هر حال ی جمله سردار حاجی زاده (نور چشمم) و بچه‌های با حال حسن آقا تهرانی مقدم رو می‌خوام بگم براتون ...

شاید یادتون باشه توی یکی از موفقیت‌های نیروی هوافضا ک آقا امیرعلی تو نشست خبری اخبار 22:30 شرکت داشت، گفت ک هر چی تا ک تا حالا بهش رسیدیم از موشک و پهباد و ماهواره‌بر و ... همش رو مدیون ی چیز هستیم: ب حرف‌های حضرت آقا گوش دادیم و هر چی گفته همون رو انجام دادیم ...

الان می‌گم ساختن ی موشک سخت‌تر هس یا سمند و پراید؟

ساختن ماهواره‌‌بر سخت تر هس یا مهاااااار قیمت مرغ؟

مهندسی معکوس سخت‌تر هس یا زدن تو دهنی ب مفاسد اقتصادی؟

تو رو خدا ی کم ب خودمون بیایم ...

حرف‌های حضرت آقا رو پشت گوش نندازیم و ب حرف‌هاش گوش بدیم. اگه نشد بیاید برید هر کاری می‌خواید بکنید ...

توی مسئله مذاکرات یا مهم‌تر اقتصاد ...

اگه وقت و هزینه‌ای ک صرف این خاله زنک بازی‌ها می‌شه توی مجرا و راه درست هزینه می‌شد می‌تونستیم بهتر از اینجایی ک هستیم باشیم ...

هر حال مطلبی ک می‌خواستم بنویسم این نبود ...

سال قبل از همه جاهایی ک دوست داشتم باشم فکه قسمتم شد، امسال ...

راستی این مطلب رو دوباره بخونید لطفن     ..::اینجا::..

خواهر منو بگیر ...

اومده بود مرخصی بگیره، آقا مهدی یه نگاهی بهش کرد و گفت:

«می‌خوای بری ازدواج کنی؟»

گفت: «بله می‌خوام برم خواستگاری.»

– «خب بیا خواهر منو بگیر!»

– «جدی میگی آقا مهدی؟!»

– «آره، به خانواده‌ ت بگو برن ببینن اگر پسندیدن بیا مرخصی بگیر برو!»

اون بنده خدا هم خوشحال دویده بود مخابرات تماس گرفته بود!

به خانواده ش گفته بود: «فرمانده ی لشکرمون گفته بیا خواهر منو بگیر، زود برید خواستگاریش خبرشو به من بدید!»

بچه های مخابرات مرده بودن از خنده!

پرسیده بود: «چرا می‌خندید؟ خودش گفت بیا خواستگاری خواهر من!»

گفته بودن: «بنده خدا آقا مهدی سه تا خواهر داره، دوتاشون ازدواج کردن ، یکیشونم یکی دوماهشه!»

از کتاب: ستاره ی دنباله دار

منبع: بچه‌های قلم