سفیـــــد

سفیـــــد

عمار امام خامنه‌ای
سفیـــــد

سفیـــــد

عمار امام خامنه‌ای

مادر ...



اسیر شده بودیم، ما رو بردند اردوگاه العماره ...

داخل اردوگاه تعدادی از شهدای ایرانی رو دیدم. معلوم بود بعد از اسارت به شهادت رسیده بودند.

جمله‌ای که روی دست یکی از شهدای اونجا نوشته شده بود؛

با خوندنش مو به بدنم راست شد !!!

روی دست آن شهید با خودکار نوشته شده بود:

مادر! من از تشنگی شهید شدم ...


حاجی:   
رفقا می‌دونید ک همه کارها لنگِ دعای مادر هس ... ؟!؟



کجای این دنیا هستم !!!






صدای انفجار آمد و سنگر رفت هــــــوا

هر چه صدایش زدیم جواب نداد. رفتیم جلو

سرش پر از ترکش شده بود

جیب هایش را خالی کردیم. یک کاغذ جالب تویش پیدا کردیم

گناهان هفته:

شنبه: احساس غرور از گل زدن به طرف مقابل

یکشنبه: زود تمام کردن نماز شب

دوشنبه : فراموش کردن سجده شکر یومیه

سه شنبه: شب بدون وضو خوابیدن

چهارشنبه: در جمع با صدای بلند خندیدن

پنج شنبه: پیش دستی فرمانده در سلام کردن

جمعه: تمام نکردن صلواتهای مخصوص جمعه ...


پی نوشت: کجای این دنیاییم ما ؟!!! ما کجا و شما کجا ...

یا شهـــــید






ای شهید، ای که بر کرانه ازلی و ابدی وجود برنشسته ای دستی برآر ...

و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش 



حاجی: 

این عکس خیلی ب دلم نشست، نمی دونم کسی این سطرها رو می خونه و این عکس ها رو می بینه و یا این نوای دلم گرفته رو می شنوه، عکس ب دلم نشست ...

التماس دعا