سفیـــــد

سفیـــــد

عمار امام خامنه‌ای
سفیـــــد

سفیـــــد

عمار امام خامنه‌ای

مرگ



سلام رفقا ...


این چند روزه سرم قدری خلوت بود و وقت داشتم برای این ک خودم بنویسم مطلب رو. چند روز قبل داشتم ی سخنرانی گوش می‌دادم از رادیو و تو مسیر در حدود بیست و سه دیقه بود و راجع ب مرگ. مطالبی ک گفت ـ الان دقیقن سخنران یادم نیس ـ مطالب خوب و قابل توجهی بود. همون‌جا تصمیم گرفتم ک مطلبی داشته باشم در مورد اون کم ولی خب با ارزش ...



انسان توصیه شده ک روزی چند بار (ب قول سخنران هفت هشت مرتبه) یادی از مرگ بکنه. این کار اثرات و پیامدهای خوبی رو داره ...


مرگ انسان دو جور هس. مرگ انسان‌های خوب و مرگ انسان‌های بد. مرگی ک برای انسان‌های خوب هس مانند بو کردن گلی هست. ب همین آسانی و راحتی. طوری ک از کسی ـ متاسفانه حافظه‌ام در مورد ب یاد سپردن اسامی و برخی نام‌ها یاری نمی‌کنه، یا زیاد اهمیت ندادم ب نام و کل داستان ـ فردی مومن بود ک ب خواب فردی دیگر آمده بود و وقتی در مورد مرگ از فرد فوت شده پرسیده بود گفت ک عزرائیل یا اعوان و انصارش گلی رو ب من دادن و گفتن ک بو کن و من مردم ...


یعنی انسان خوب و مومن مرگی آسان دارد. راحت هست جان دادن او. مرگ شیعه هم همین طور. می‌فرماید (راوی) ک برای دیدن دوستی رفتم ک با امام زمان در ارتباط بود. ایشان همچنین کور هم بودند.  بعد از احوال پرسی گفتم ک چ خبر؟ فرمود ک نامه‌ای ب امام زمان نوشته‌ام جوابی نیامده است. می‌ترسم امام زمان نگرانم باشد. ـ سخنران اینجا تاکید کرد ک از نگرانی امام زمان می‌ترسیده و حال ما هر کاری و هر عملی انجام می‌دهیم ـ راوی می‌گوید ک در همین احوال بودیم ک گفتند نامه‌ای برایت آمده است. دوست ما بسیار خوشحال و خرسند شد و کاتب‌اش را صدا کرد ک نامه را بخواند. کاتب نامه رو خواند. در میان نامه یک هو از خواندن ایستاد و گریه کرد. دوست ما فرمود چ نوشته کاتب. کاتب گفت  نوشته بعد از چهل روز خواهی مرد. مرد گفت با ایمان یا بدون ایمان؟ کاتب گفت نوشته با ایمان ...


راوی می‌گوید من هم تصمیم گرفتم بمانم و ببینم چ اتفاقی بر او می‌افتد. روز چهل بعد از نماز شب و نماز صبح آماده شد. پس مدتی دیدم مرد بلند شد و سلام داد بر پیغمبر (ص) سپس فاطمه (س) تا رسید ب السلام علیک یا بقیه الله و بعد ب سمت قبله دراز کشید و فوت کرد ...


منظور این ک در مرگ شیعه چهارده معصوم می‌آیند ک اگر این طور باشد انسان هر چ زودتر می‌خواهد ک مرگ‌اش واقع شود ...


و اما مرگ شخص بد. ک می‌گوید با چهره‌های بد و کریح می آیند سراغ او و با تازیانه‌هایی بر صورت‌اش می زنند. راوی می‌گوید ک در جمعی در خدمت پیغمبر بودیم. صدای مهیب و بلندی را شنیدیم. (بعدن مشخص ک ب امر پروردگار می‌توانستیم این صدا را بشنویم) گفتم یا رسول الله این چ صدایی بود؟ فرمود منافقی هفتاد سال پیش از بالای جهنم ب پایین پرتاب شده بود و الان ب آخر جهنم رسیده بود. یعنی در طول این هفتاد سال عمرش ب قعر جهنم می‌رفته و الان با مرگش ب جهنمی خواهد رفت ک عمقش هتاد سال طول می‌کشد تا برسی ب آن‌جا ...


هر حال رفقا خدواند همه ما را توفیق دهد در راه خدا و رسول و امامان قدم برداریم و همانا بشویم از آنهایی ک رینا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه در حق‌شان مستجاب شده است ...




والعاقبه للمتقین

28 آذر 93

حاجی