ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
تقریبا به کربلا رسیده بودیم ...
من سه تا "شین" دارم
آیتالله حاجآقا مجتبی تهرانی میگفتند که من سه تا شین دارم: شرع، شعور و شعار، که البته شعار آخر از همه است. اگر شرع و شعور نباشد، شعار اثرگذاری و بُرد ندارد و مضر و دشمنساز هم هست. امام حسین(ع) برای چه شعارش در طول تاریخ بُرد داشت؟ برای اینکه با شرع و شعور همراه بود.
سلام رفقا ...
امروز داشتم عکس های کامپیوترم رو نیگاه می کردم، رسیدم ب عکس های اردوی جهادی زلزله ورزقان ...
عجیب هوایی ام کرد ...
گفتم شما هم نیگاه کنید، اولی زمانی هس ک بنا و شاگرد بنا چیخیبلار چایا. نشستیم بچه ها دارن مالات درست می کنن و تا بیارن گفتیم ی استراحتی کرده باشیم ...
دومی هم خونه ای هس ک سردار سعید قاسمی طراحش بود و نوع ساخت و اسمش معروف بود ب آی سی اف. طرحی ک بواسطه سرعت عمل و راحتی در انجام کار می تونست در اون روزگار ک همه چی ب سرعت وابسته بود خوب از کار در آد ...
یادش بخیر ...
ی روز حمید گف ک چادرها رو تمیز کنید. یکی از بچه ها قرار شد این کار رو بکنه. ظهر اومدیم واسه نهار دیدم ای بابا، چقد تمیز شده داخل چادر. درجه یک. داشتم دستام و صورتم رو پاک می کردم ک صدای حمید اومد.
ـ "اله قورباغا دا چیغاردا ..."
و اون کسی ک تمییز کرده بود:
ـ " آدامین آدی چیخنجان جانی چیخسین"
ماجرا از این قرار بود ک مسئول تمییز کردن اتاق از سر لطافت روح، مخلص بودن و غیره ب جای تمیز کردن چادر ی پتو انداخته بود رو همه چی، صبحانه رو همون جوری ول کرده و ی پتو رووش (تمییز شده بود اون قسمت) و بقیه جاها هم همین طور ...
حالا از شانس بدش ی قورباغه هم اومده رفته بود تو. دیگه حمید عصبانی شد هااااا
از اون موقع مثل شد ک "آدامین آدی چیخنجان جانی چیخسین"
قضیه دومی ک ب ذهنم می آد از اون روزگار خالا جان هس. خالاجان رو حسن بهتر از ما می شناسه. حسن اونجا شده بود مامان بچه ها. قیمه و قورمه از کارهای کوچیکش بود ...
حالا این خالاجان کی بود بماند ولی این خالاجان دوتا دختر داشت ک یکی اش رو می خواست قالب کنه ب حسن. حالا بماند ...
( حالا واسه چی تعریف کردم، حسن خودش می دونه ... )
حاجی:
می خوام چن تا حرف جدی بزنم باهاتون. این حرفهای جدی ام اول خودم رو در بر می گیره ...
فک کنم حاشیه ساز باشه برام ولی نگفتنش هزینه ی بیشتری داره ...
و اما حرف هام ...
هر جایی ی آداب مخصوص ب خودش رو داره، مسجد ی جور، مهمونی ی جور، خونه و بیرون و قص علی هذا ...
باز این وسط تو مسجد برنامه های مختلف و جمع های مختلفی جمع می شن: برای شادی، عزا، غم، محرم، نماز و ...
ک باز تو هر کدوم بایستی ی جور حرف زد و ی جور عمل کرد ...
مثال دیگه از این دست زیاد هس و نمی خوام زیاد مثال بزنم می رم سر اصل مطلب ...
فضای مجازی هم ی سری آداب داره. فک کنید تو سخنرانی ماه محرم تو مسجد بشینی و با بغل دستی ات بگی و بخندی! بار اول نگات می کنن. بار دوم بد نیگات می کنن! بار سوم ...، دیگه از حد و حدود خارج بشی می ندازنت بیرون ...
اینجا هم این جوری هس. ب خصوص سری وبلاگ هامون ک همو خوب می شناسیم. آداب دان باشیم. رعایت کنیم اصول و قواعد رو تا نندازنمون بیرون. ( ذهنتون رو دنبال این نبرید ک کی رو می گم، خودم رو عرض می کنم )
ببینید من خیلی از نظراتی ک واسم می آد، تایید نمی شه، هم نظراتی ک رفقام می ذارن ک فک می کنم درست نیس انتشارشون و هم بعضی نظرات دیگه. ( نمی خوام چیزی رو ثابت کنم و بگم و کسی خاص مد نظرم نیس ب خدا )
چرا ؟ چون می دونم با این کار حاشیه درست می شه و اینجاس ک ماهی از آب گل آلود می گیرن و خیلی وقت ها هم گرفتن ...
هر حال می شه هم احترام نگه داشت، هم تو مکان و فضایی ک اگه بخوایم می تونیم مقدس اش بکنیم فعالیت داشته باشیم ...
این اواخر بعضی نکات بود ک احساس کردم نوشتن این جملات خوب هس ...
من قسم هم خوردم و می گم کسی خاص مد نظرم نبود و دوستان دنبال علل و عامل نباشن ...
و العاقبه للمتقین
راستی خواستین نظر بذارین واسه مطلب پایینی نظر بذارین ...
در آن نفـــس که بمــیرم در آرزوی تو باشم بدان امید دهم جـان که خاک کوی تو باشم