ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
سلام ...
بعد از چند هفته بار سنگین سیاسی روی بچهها و فشار کاری زیاد، این روزها نوعی تعطیلات به حساب میآد. یه فرصت واسهی دوباره آماده کردن و پرقدرتتر کردن خود واسهی ی ترم جدید.
حالا این وسط داشینماخ ما از اون اتاق کوچیک به ی جای استراتژیک در دانشگاه و به تعبیر بچهها بازگشت به آغوش دانشجویان قصهی مفصل خودش رو داره.
بعضی قولهای عقب ماندهی دوستان هم مبنی بر مهمان کردن بقیه، فرصت ظهور و بروز پیدا کرده این روزها.
از آشدوغی و جییر بارساغ که چووون اوشاخلار زدن زیرش، شد همون آش دوغ.
بیچاره صاحبخونه واسهی 15 نفر آش بار گذاشته بووود، 4 کیلو سبزی و مخلفات که باهاش کاری ندارم ولی ما 6 نفری رفتیم یا نه 7 نفر بودیم. ولی جاتون خالی جای 15 نفر خوردیم. با سرمساخ و مخلفات آش که هامینین فشاری دوشمیشدی.
منم نه گذاشتم برداشتم هر چی جا داشتم خوردم هر چی هم نتونستم زدم قولتوخم و توی ی قابلمه ریختم و آوردم. الله قبول السین.
اوردان دا هر گئجه تای گدوخ همووون اورا.(گفتن اسم نگید که ...) ی سر و گوشی آب دادیم و اومدیم.
بعله از این روزها میگفتم !!!
او گون د بو "بیر الله بندهسی" واسه ملت نهار خریده ما نبودیم. ی چند تا دعا کردم در حقشون که فک کنم زنده نمونن دیگه!!
"یا علی" که جای خود هس. پاتوق هر چند روزهمون اونجاس.
ی بار گفتیم پیش یکی از دوستان داریم میریم "یا علی" زود گفت یعنی میرید کافه؟؟؟
حالا بیا بهش بفهمون که بابام جان "یا علی" ی جای دیگه اس. ما میترسیم بریم پخله بخوریم. آدم وارد پخلهچی میشه از قیافهی پخلهساتان میره یه کنج میشینه از ترس!!! (کار ندارم با بعضیها که پخلهچی ازشون میترسه) اونوقت بریم کافه.
خواستم سوءتفهم نشه دیگه.
دیگه بقیه رو جااااش نیس که بگم.
ی چند تا عکس هم گذاشتم تو ادامهی مطلب برید ببینید.
راستی یه عکس از گوشی بچهها هس اونجا. این تازگیها معروف شده به گوشی سازمانی بین بچهها. حتی کاوراشون یکی هس. دو تا از بچهها، گوشیشون تو این عکس نیاورده بود، اون دوتا هم هیچی دیگه.
ادامه مطلب ...