ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
هر روز سر ساعت مشخص میرفتیم دیدگاه، هر چه میدیدیم ثبت میکردیم
و آنها را با روزهای قبل مقایسه میکردیم. یک روز همینطور که شش دانگ حواسم به کار بود
کسی پردهی سنگر را کنار زد و آمد تو: سلام کرد، برگشتم نگاهش کردم،
دیدم کاوه است او هر چند روز یک بار میآمد مینشست پشت دوربین
و راه کارها را نگاه میکرد. کنارش ایستادم، شروع کرد به دوربین کشیدن روی مواضع دشمن.
کمی که گذشت یک دفعه دیدم دوربین را روی یک نقطه ثابت نگه داشت
دقت که کردم، دیدم صورتش سرخ شده، چشمش به جنازه شهدایی افتاده بود
که بالای ارتفاع 2519 جا مانده بودند، دشمن آنها را کنار هم ردیف کرده بود
تا روحیهی ما را ضعیف کند، چند لحظه گذشت ...
کاوه چشمش را از چشمیهای دوربین برداشت، خیس اشک بود، گفت:
"یکی پاشه بریم این شهدا را بیاریم، اینا رو میبینم از زندگی بیزار میشم."
این حرفها همینطوری تو ذهنم بود تا شب دوم عملیات «کربلای 2»
که از قرارگاه حرکت کرد و رفت خط، هنوز یادم هست،
آخرین تماسی که با بی سیم داشت، گفت:
از بین لالهها صحبت میکنم ........
سلام حاجى
انگار خوب موقعى رسیدم ها
این بزرگوارها گردنمون خیلى خیلى حق دارن. ایشالله فرداى قیامت رو سفید باشیم پیششون.
دعام کن حاجى بتردن گرفتارم. دعام کن و دعام کنید مشکلم حل شه.
یا فاطمه الزهرا
سلام اخوى
دعات کردم که دعام کنى.
به اسمى که آوردى ایشالله مشکلت حل شه.
سلام
عالى بود
سلام حاجی قشنگ بود خیلی به دلم نشستش...
سلام
فک کن ببین میشناسی؟
وبلاگ خوبی داری. موفق بشوی انشاءالله.
برات آروزی توفیق میکنم.
سلام ...
نشناختم. (باور نکن)
چی کارا میکنی؟
نیستی؟
زنگ زدم بهت.
سلام حاجی
مثل همیشه به دل نشست
چه میشود که بعضی با تو خصوصی میشوند ...
چه میشود که دلی جمکرانی میشود ..... چه میشود که در گوش دلشان نوای نازنینت غوغا میکند، چه میشود که پای دلشان در دام تو اسیر میشود، چه میشود که خال لبت هوای دلشان را طوفانی میکند ....
اما.... اما.... با من بگو جانا!
چه شده است مرا؟!... حال و هوای عزیزت از دلم برفت و پای دلم اسیر دام دگر است...
زبانم بند آمده و حرفهای خصوصیام با تو راهشان را در گلو گم کردهاند و به هم پیوند نمیخورند تا قصه دل تنگی را برایت باز گو کنم... م ه ر ب ا ن ا.... قلمم شکسته است در این شهر آشوب دلم.... م ه ر ب ا ن ا....
التماس دعا
خدایاااااااااااااا
امشب تو رو کم داشتم....امشب باز کم آوردم...من شدم وصلهی ناجورت...به دردت که نمیخورم هیچ....عذابت هم میدم....لبخند به لبت نمیارم که هیچ....اشکتم در میارم...یا کمکم کن آدم تو بشم یا من رو از دشمنت جدا کن...تا نگاه خاصت رو بر من ارزونی نکنی....درست نمیشم...میدونم نگاهم میکنی اما میخوام خاصتر نگاهم کنی...آخه خیلی محتاجم...خیلی...التماست میکنم یه نگاه...یه نگاه...
قسمت میدم به شهدا...اونها که دلبری رو خوب یادشون دادی...اونهایی که کم نیاوردن...یه نگاه خاص...
رهبری در دیدار با بسیجیان: بسیج سیاسی است اما سیاستزده، سیاسیکار و
جناحی نیست. بسیج مجاهد است اما بیانضباط و افراطی نیست، عمیقاً متدین است اما متحجر و خرافی نیست، بابصیرت است اما ازخودراضی نیست، اهل جذب حداکثری است اما غیور است و درباره اصول تسامح نمیکند، طرفدار علم است اما
علمزده نیست، اخلاق اسلامی دارد اما این اخلاقش ریاکاری نیست، در آباد کردن دنیا
فعال است اما خود اهل دنیا نیست.