سفیـــــد

سفیـــــد

عمار امام خامنه‌ای
سفیـــــد

سفیـــــد

عمار امام خامنه‌ای

بدون شرح !!!







دستان تو سیاه و دل من سیاه، چقدر فاصله میان سیاهی هامان ... ؟؟؟




نظرات 12 + ارسال نظر
ایمان پنج‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:30 ق.ظ

سر مشق های آب بابا یادمان رفت
رسم نوشتن هم خدایا یادمان رفت
شعر خدای مهربان را حفظ کردیم
اما خدای مهربان را یادمان رفت

سلام مومن...
توی اردوی راهیان نور چند تا خادم با این عنوان هستند. که جز عشق به شهدا و دوست داشتن زائرها چیزی رو باعث این کارشون نمیبینن.

دعا بفرمایید

سلام علیکم ...

همین جوره، ممنون ک سر زدید. خوشحال می شم دوباره سر بزنید ...

التماس دعا

نینجای سایبری پنج‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 11:06 ق.ظ http://ninjasaiberi.blogfa.com

سلام اگه درست یادم باشه شلمچه بود ...واکسی صلواتی....نمی دونم چرا تیپ خادمای شهدا همیشه با همه فرق داره...کلاه پشمی مث حاج حسین...لباس خاکی پشت نویسی شده...صدای بم...ریش بلند خوش هیکل...خوش تیپ....دم غروب بود وداشت بلند میگفت واکسی صلواتی...ما توراه برگشت بودیم...دوستاش اومدن دورش کردن ...یه حلقه درس کردن وشروع کردن به عزاداری...هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت اون صحنه رو فراموش نمیکنم...وقتی یکیش رو به من کرد وگفت ...خدا حافظ مهمانان شهدا....همیشه این جمله تو ذهنمه ...قیافه ی اون خادم الشهدا...لحظه ی زیبایی بود....ممنون که خاطرمو زنده کردید....میدونید چیه آدم از جنوب برمیگرده اما یه سال تموم مجنون وار فقط خاطراتشو مرور میکنه....یاعلی

سلام علیکم ...

شهداء نمک گیری شون فوق العاده است. جوری نمک گیر می کنن ک ...

من تا ب حال واکسی تو مناطق ندیده بودم تا این عکس ...

ممنون ک سر می زنید ...

التماس دعا

باران... پنج‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 12:12 ب.ظ http://baraniii72.blogfa.com/

سلام علیکم...


همین طور که دراز کشیده بود گفت: «رضا! دوست دارم موقع شهادت،تیر درست بخوره به قلبم همین جایی که این شعر رو نوشتم.» کنجکاو شدم سرم رو گرفتم بالا. تو تاریکی سنگر نگاه کردم به پیرهنش. روی سینه اش نوشته بود:



آنقدر غمت به جان پذیریم حسین (ع)



تا قبر تو را بغل بگیریم حـسـین (ع)



موقع عملیات از هم جدا شدیم. چند روز بعد عملیات، رفتم مقر سراغ بچه های امدادگر،دلم برای محمد شور می زد. پرسیدم: « کسی محمد مصطفی پور رو دیده یا نه؟ روی سینه اش یه بیت شعر نوشته بود.» تا اینو گفتم، یکی جواب داد: « آهان دیدمش برادر! شهید شد...» پرسیدم: چطوری؟ گفت: « تیر خورد روی همون بیتی که رو سینه اش نوشته بود... »


قالب وبلاگتونم مبارک...

سلام علیکم ...

آنقدر غمت ب جان پذیرم حسین/تا قبر تو را بغل بگیرم حسین

ممنون، استفاده کردم ...

قالب وبلاگ رو ی دو هفته ای می شه عوض کردم ...

آوای حرکت پنج‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 12:49 ب.ظ http://freenotion.blogsky.com

سلام بر داش محمد خودم
عجب عکسی حال و هوامو عوض کردی...
روحت شاد

سلام داااش ابراهیم گل ...

قربانت. التماس دعا داداش ...

سوگند... پنج‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 01:55 ب.ظ

سلام

دل منم سیاهه...!!!
التماس دعای هدایت

سلام علیکم ...


ممنون ک سر می زنید ...

محتاج دعا

تنها پنج‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 08:11 ب.ظ

روزی عاقلی ازدیوانه پرسید,آیامیدانی که خداچرااشک راآفرید؟دیوانه بدون درنگ پاسخ داد:....
برای جلوگیری ازآتش گرفتن صحرای جنون درلحظه وصل هجران........
بعدازآن عاقل رفت.....دیوانه شد".....

سلام..
خدااین نعمت اشک به شهداوامامان روازمون نگیر...
یاد کفش های واکس شده امسال توطلائیه بخیر,که چقدرتمیزو واکس شده کنارهم جفت شده بودن........
یاحق"

سلام علیکم ...

خدایا این نعمت اشک ریختن برای خودت و امامات ب خصوص امام حسین و شهداء رو از ما نگیر ...
آمین

کفشهای حاجی رو یادشون رفته بود ...

ممنون ک سر می زنید ...

التماس دعا

یولدان گچن پنج‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:00 ب.ظ http://www.kohnerefig.blogfa.com

راه باز است ، معبر ها همه پاک شده اند ، لابه لای سیم خاردار ها ، پلاک ها چشمک می زنند و شهدا هنوز ایستاده اند و با سر انگشت وفا ، نقطه ی رهایی را نشان می دهند.
خط هنوز شکسته نشده است ، کوله پشتی بسیجی ها لب خاکریز نشسته است ، فرمانده فریاد می زند :

سنگر بکن ای برادر ، امروز هم جنگ است

امروز قلم ها ، سرنیزه های تفنگ است

امروز میدان معنا ، خود عرصه ی کارزار است

هر واژه ای یک گلوله ، هر جمله یک تفنگ است

قلم هایی به عدد اراده ها

باید دست به کار شد ، اینجا مجنون است ، جزیره عاشقان ، صدای فرمانده از لا به لای نیزار ها تا اعماق تاریخ می رسد :

« اگر ماندید بنویسید حقانیت و مظلومیت این بچه ها را »
سلام..
واقعا این عکس شاهد اینه که اون زمون هرکی هرکاری از دستش براومده کرده ولی ماها چی؟؟؟...
التماس دعا

سلام علیکم ...

ممنون بابت لطفی ک دارید و این معنا رو برای وبلاگ سفید نوشتید ک ...
"اگر ماندید بنویسید حقانیت و مظلومیت این بچه ها را"

ممنون ک سر می زنید ...

محتاج دعا

بال گشاده پنج‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:01 ب.ظ http://balgoshadeh.blogfa.com

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم...
طرحی داریم برای رشد و تربیت خویش، مزیّن به نام و متبرّک به اوصاف اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام)...
حضور و مشارکت شما و همراهان وبلاگتان موجب امتنان است...
یا زهرا(س)

نینجای سایبری پنج‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 11:26 ب.ظ http://ninjasaiberi.blogfa.com

سلام ...بروزیم منتظر...آذری وار بیاید....هنوز در خط مقدم با دشمن...آذری ...بلند یاحسین میگوید....یاحسین

سلام علیکم ...

سر خواهم زد ...

التماس دعا

مهدی جمعه 19 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:49 ق.ظ http://ruhallah-fa.blogsky.com

سلام دوست عزیز!
با مطلبی با عنوان «نقشه ساواک و هوشیاری امام» به روزم.

اگز ممکنه قدم رنجه فرموده و ما رو از نظر شریفتون درمورد این مطلب مستفیض کنید.
متشکرم

سلام علیکم ...

فعلا فقط تونستم نظرات رو تایید کنم، سر فرصت چشم انشاءالله ...

التماس دعا

تخریب چی جمعه 19 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 11:29 ب.ظ

سلام داداش...
انصافا عجب عکسی بود ... حال کردم...
داداش به خدا الان خواب داره چشام رو از جاش در میاره ولی گفتم یه عرض ارادتی کرده باشم بعد بخوابم....
آماااااااااا نه ایشلدووووخ!!!
قربونه فدات...

سلام ...
نجه سن؟ یارالارون نجه دی؟

من رسیدم ن شام خوردم ن چیز دیگه. افتادم خوابیدم.

فک کنم جای 10 تا فحله کار کردیم ولی ویژی ویژی خوب شد هاااا.

می خواستم ی مطلبی بنویسم ولی صهبای عشق عکس ها رو نداد. بزنم عکس ها رو هااااا.

بذار منم بیام ی عرض ایرادت کنم ...

سوگند... یکشنبه 21 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 07:41 ب.ظ

בلتــــ کـﮧ گــرفـتــــ تــآ کــربـــلــآ رآ ﮫـﮯ نـیـسـتــــ...

شـش سـمـتـــ בلــتــــ رآ بـﮧ سـمـتـــــ شـش گـوشـﮧ کـטּ

چـشـم فـرو بـنـב

בسـتـــ بر سـیـنـﮧ بـگذآر

و لــبـــ گــشــآ

الـسـلـآم عـلـیــکـــ یــآ عـطـشــآن

سلام علیکم ...

خیلی ممنون از لطف تون.

التماس دعای شدید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد