سفیـــــد

سفیـــــد

عمار امام خامنه‌ای
سفیـــــد

سفیـــــد

عمار امام خامنه‌ای

به افتخار امیرحسن !!!



سلام علیکم ...




این پست افتخاری رو به نام دوست عزیزم امیر حسن گذاشتم. اون روز ی عکس بهم نشون داد که خودش گرفته بوده بعد تعریف می‌کرد که دوات و مرکب و قلم و تشکیلات برده بود و داشت قشنگ تمرین خطاطی می‌کرده تو اون بهبوهه‌ی رای گیری و نتیجه این شد که گذاشتم.


نه سازش نه تسلیم                                      یار ولایت هستیم




نظرات 16 + ارسال نظر
نینجای سایبری یکشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:00 ب.ظ http://ninjasaiberi.blogfa.com

حاجی حاجی باورت میشه....بدو بیا وبم...حضرت آقا عاشقتم ....

سید یکشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:27 ب.ظ http://mobin33.blogfa.com/

هوالحبیب
سلام
البته این دوست هنرمندتون ندونسته که تو قسمت کد نامزد،" 1 " رو تو اونجا نباید بنویسه!!!... 1 یه عدد تک رقمی هست و باید اون رو تو قسمت اول جدول از سمت راست نوشت!!!!!!!!!!!!!!! یه عالمه خندیدم... باشه جالب بود کارش...
چه عجب یکی رو پیدا کردیم که حرف از غصه و شکستن و افتادن و از چرندیات نمیزنه...
بهم سر بزنید...

سلام علیکم خدمت سید بزرگوار ...
مفتخر فرمودید.
البته این نکته رو هم بهش می‌گم.
بنده به هر چند وبلاگی که دارید سر می‌زنم و از مطالب‌اش استفاده می‌کنم حالا شاید نظر نذارم.
موفق باشید
الان رفتم نظر بذارم باز که عوض کردی سید آخه.
ما جووون‌ها با هزار امید و آرزو می‌اومدیم اونجا.
باز باید بشینم پیداش کنم. 1 دفعه پیداش کنم 2 دفعه 3 بار 4 بار با این شد پنجمی آخه.
سید به جان خودم نمی‌خوام اذیت‌ات کنم ولی پیداش کردم.
چی کار کنیم بازرسی یعنی این!!!
نظر هم گذاشتم واست.

بیر الله بنده سی یکشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:59 ب.ظ

داداش حد اقل با تیتر مطلبت که شرمنده مون کردی!
داشتم فکر میکردم تو این 4 سالی که میشناسمت یه حتی یه کار به افتخار ممد انجام ندادم!
داداش مطمئنی وبلاگت از بالا بالا ها رصد نمیشه؟
کار دستمون میدی ها؟
بخوای نسخه فتوشاپی شو هم دارم هاااااا

سلام !!!
نه داداش. گرفتم چی می‌گی. ما از هفت + 1 دولت آزادیم.
راستی خوشحال شدم اسمت رو بین نظرات دیدم.
موفق باشی

سید یکشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:06 ب.ظ http://mobin33.blogfa.com/

هوالحبیب
سلام
الان متوجه شدم کی هستید و باز تاسف خوردم به حال ... بماند....
همین هاست که برکت رو میبره...
میدونم چطور پیدام می کنید اما دیگه نمی تونم از این بیشتر تغییرات بدم، مهم این بود که حضرت حبیب دید برا حفظ حدودهایی که فرمودن نهایت سعیم رو کردم...
ضمنا من عرض کردم یه سر به "السلام علی البصیر " بزنید نه جای دیگه!!!!!!!...چندتا پست گذاشتم برا شروع کار... لطفا به همه ی بچه ها که تو فضای سایبر هستن توصیه کنید بچگی رو بذارن کنار .... ثوابه به خدا...
دعامون کنید...
بازم سر میزنم ، اگه مفید نبودید نمیام دیگه...

حاجی یکشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 03:16 ب.ظ http://sefeed.blogsky.com

فرق ما با شما اینست:

ما به این بدیهی ترین اصل هر انتخاباتی واقفیم که ممکن است به یک نفر رای بدهیم و آن یک نفر رای نیاورد یعنی کاندیدای محبوب ما شکست بخورد.

ما به این اصل واقفیم که کاندیدای محبوب گروه دیگر، حالا رئیس جمهور کشور ایران است و ایران، کشور ما هم هست. پس دعا می کنیم رئیس جمهور جدید کشورمان خرابی ها را آبادسازد و آبادانی ها را آبادتر. او را تخطئه نمی کنیم، نسبت نمی دهیم و به طرفدارانش هزار انگ و رنگ نمی بندیم.

ما بعد از این شکست هوچیگری نمی کنیم، به خیابان نمی ریزیم، به اموال عمومی آسیب نمی رسانیم، می دانیم کاندیداهایمان هم عاقلتر از آنند که هوادارانشان را بعد از شکست به نزاع خیابانی بخوانند و بیانیه های واهی پشت بیانیه صادر کنند. ما به برادرمان، به خواهرمان، به خانواده مان، رفیقمان پشت نمی کنیم، نمی تازیم، فحش نمی دهیم و ادعای دزدیده شدن رایمان را نداریم! ضمن اینکه این بار تنها با چندصدهزار رای (کمی بیش از 50% آرا) کاندیدای مورد علاقه ی شما پیروز شد نه با چندین میلیون رای - که در مورد اول تقلب کردن بسیار ساده تر است نه؟

ما به این اصل هم واقفیم که انتخابات این دوره در همان سیستم و زیر سایه ی همان نظام و همان رهبری شکل گرفت که شما چهار سال قبل، دروغگو و متقلب خواندید در حالیکه خیلی از همان شمایان خیلی های دیگرتان را این بار به رای دادن ترغیب کردید و حتا از نظرات سفت و سختتان چند روزی مانده به انتخابات برگشتید و کاندیدای محبوبتان را هم به بقیه معرفی کردید. ما برعکس شما درباره ی این تغییرات قضاوت نمی کنیم. می گوییم انشاا... که خیر است و چه خیری بهتر از این که انتخاب همان کاندیدا به شما ثابت کرد همه ی بیانیه ها و ادعاها لزوما درست نیستند.

ما به شما و به رئیس جمهور کشورمان آقای روحانی - کاندیدای محبوب شما - تبریک می گوییم. به خودمان هم تبریک می گوییم که خداوند که لطف و ستایش او را سزاست به ما چنان سعه ی صدر و بینش و دانشی عطا کرده که بدانیم و بفهمیم هدف غایی همه ی این انتخابها آبادانی و سرافرازی ایران است و آسایش ملت ایران و این سرافرازی به دست نمی آید مگر در سایه ی اتحاد، پس به قول شاعر:

دست در دست هم نهیم به مهر

میهن خویش را کنیم آباد

مهدی یکشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 04:32 ب.ظ http://ideaone.persianblog.ir/

فکر میکنی برای چی مردم به جلیلی رای ندادند؟ اون رتبه سوم رو هم به زور کسب کرد. جلیلی فقط و فقط رای خودش رو از بسیجی ها و مذهبیون دو آتیشه کسب کرد این بار مردم به این طرز فکر و سبک اداره مملکت " نه " گفتند. حالا شما میخوای فکر کن همه ترسو هستند یا ضعیفند یا خائن هستن چه فرقی میکنه. مهم اینکه من و شما با هر نظر و اعتقاد جز مردم هستیم نباید واسه همدیگه تکلیف مشخص کنیم. زنده باد ایران و ایرانی.[گل]

سلام
ممنون که نظر می ذاری و به وبلاگم سر می زنی
من همون طور که قبلا هم اشاره کردم به رای مردم احترام می ذارم گذاشتم. من کجا گفتم که همه ترسو هستند و ...
نمی دونم شما چرا همش دعوا دعوا می کنی. من تبریک هم نوشتم و هم گفتم دکتر روحانی رییس جمهور من هم هس.
و دلیل این که مردم به جلیلی رای نداد هم ی بحث جدا هس که اینجا جاش نیس. من فقط بعضی از واقعیت ها رو گفتم همین.
هر حال والغاقبه للمتقین

فدایی یکشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:20 ب.ظ http://khatshekanevelayat.blogfa.com

این یعنی یه بسیجی خلاق!زیبا بود.

یه تلنگر دوشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:03 ق.ظ

به نام خدا
خواستم یاداوری کنم که گفته بودین این وبلاگ براخداس,ولی این بحثا.........
فقط خواستم هدفتون رو فراموش نکنیدازاین وبلاگ

دعا کنید برای خدا باقی بمونه ...
طرح این مسائل هم برای من زجر آور هس و تلخ.
ممنون از تلنگرتون
راستی باز که با ی اسم دیگه وارد شدید ؟؟؟

m.t دوشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:31 ق.ظ

سلام ، امیرحسن داداشم بیرداناسان...
حاجی ی ی ی(با لحن پیمان)، یه خواهشی ازت داشتم البته از منظر یه داداش نه مسئول : نظرات رو حذف کن یا حداقل جواب های خودت رو پاک کن... البته وبلاگ شخصیه و کاملا مختاری...
یاحق

سمعا و طاعتا

کامنت‌های خودم رو پاک کردم به حق حرمت برادری !!!
البته بعضی از قسمت‌های کامنت‌های سید رو که اسم آورده بودن رو هم پاک کردم. دلیل‌اش مشخص هس فک کنم.

سید دوشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:44 ق.ظ http://mobin33.blogfa.com

هوالحبیب
سلام
ممنون که رک حرفتون رو زدید تا بنده هم بتونم رک حرفام رو بزنم...خوب گوش کنید و اگه سمیع باشه دلتون درکش کنید وگرنه انتظاری نیست...
بنده 3 دلیل داشتم بابت باز کردن وبلاگ خصوصیم:
1. آشنایی با دختری به نام "مها" و ورود به فضای احساسی ایشون و هم لینکهاشون و از طریق اونا پی بردن به این مسئله که عشق و عاشقی تو چنین دورانی فقط دوستی های خیابانی و دختر و پسرهایی تصور میشه که باهم کافی شاپ میرن، رستوران میرن، پارک میرن، ولنتاین میگیرن، جشن تولد میگیرن، پارتی میرن، خونه ی هم دعوت میشن و ... فاجعه هایی که زبان نمیشه گشود بابتشون و فقط یه سر زدن به چنین وبلاگهایی میفهمونه چه خبره ... تاسفم اونجا بیشتر شد که "عشق و عاشقی" تنها و تنها چنین روابطی مطرح میشد و ازدواج اصلا مطرح نبود در این میون و بدتر از اون ازدواج های خدایی و خونه ی بچه مذهبی ها بسیار خشک و باقید و بندهای سخت و ... تصور میشد!!!!!!! حقیر فکر کردم چطور میشه چنین تصوری رو از ذهن ها از بین برد، حتی اگه این ذهن ها به تعداد چندتا ذهن بود باز هم برام کافی بود، میخواستم به همه ی این هم لینکی های جدیدم و همه ی اون فضاهای سایبری که سر میزدم تفهیم کنم که ازدواجی که رسول فرموده آغاز همه ی چیزهایی است که در دوستی های شما کوچکترین آن هم نیست و ضمنا هرچه قدر خونه مذهبی تر عشق در اون بیشتر...
با خودم گفتم با نصیحت که نمیشه چنین ذهنیتی رو به هم زد، تنها راهش باز کردن وبلاگ و دعوت همه به چنین محفلی بود، با تصویر کردن خونه مون با همه ی توصیفاتش یه آشنایی اجمالی به مخاطب دادم، بعد نحوه ی آشنایی مون و بعدش هم کم کم واردشون کردم تو خونه مون... سعی کردم از محبت بنویسم و از عشق بعدش در کنار این لطایف و ظرایف از نماز اول وقت بگم و اذان دم غروب، هم از پیتزا خوردن گفتم تا فکر نشه این کارا از بچه مذهبی ها و زندگی های خدایی به دوره و هم از روضه خوندن و محرم آقا رو گرفتن، هم از سالگرد و ماهگرد گرفتن نوشتم تا فکر نکنن این کارا از زندگی های مذهبی به دوره و هم از سفرهای جنوب ، هم از سیزده بدر نوشتم و هم از اذان تو اون روز و بین جمع... با این کار خواستم از روش خودشون وارد بشم و فتح کنم ذهنیت هاشون رو... یعنی با پنبه سر ببرم نه با زبان و نصیحت و ...
اگه دقت کنید فضای وبلاگم پر از شکلک و تصاویر کارتونی و شادی و رنگ هست، دلیلش به خاطر استفاده از این ابزار جذاب برای جذب بصری مخاطب بود، تا مخاطب با ورودش به یه خونه ی مذهبی دلزده نشده و زودی برنگرده ، فکر نمی کنید من میتونستم از تصاویر مذهبی و ... استفاده کنم؟ !!!! می تونستم یا نه؟!!! اما بنده نخواستم این بچه ها که تا حالا رنگ مذهب رو ندیدن در بدو ورود زده شده برگشتن، اگه دقت کنید بنده تو تصویر تازه ام حرف آقا رو رو یه تصویر فانتزی عاشقانه نوشتم، برا چی؟ برا این که فضای ذهن اونا رو فتح کنم و بعدش حرف خودم رو بزنم، این یعین جنگ نرم برادر!!! جنک نرم که فقط تو فضای سیاسی و بسیج که نیست، در عرصه ی خانواده و ازدواج کی میخواد کار کنه، کار باید چطور باشه، اصلا فکرش رو کردید؟فضا رو تقریبا مثل وبلاگهای خودشون کردم تا یه همزاد پنداری تصور بکنن و بمونن و این فضای مشابه باعث بشه مطالب رو بخونن، مطالب هم نباید خشک می بود، بلکه از عشق و محبت و هزار تا ادا و اطفار استفاده کردم تا بتونم بعد از هزار تا مقدمه چینی یه خط مطلب بهشون برسونم، البته این که چقدر موثر واقع شده دیگه دست حبیب هست و دل خودشون... تا این جا حله که چرا بعضی از مطالب رو می نویسم؟ بنده نه تنها خودم که به همه ی بچه های مذهبی هایی که ازدواج کردن توصیه ی اکید کردم که یه وبلاگ خصوصی باز کنن و هرکدوم یه مقداری از مخاطبان رو جذب و رو تصورهای غلطشون کار کنن، اما نه با حدیث و آیه و توصیه ی صرف!!!! بلکه با تصویر سازی و اعمال و رفتار... افتاد برادر؟
2. دومین دلیل بنده به خاطر باز کردن این وبلاگ، بچه مذهبی هایی بود که بعد ازدواج چنان رنگ عوض میکردن که آدم شاخ که سهله... باعث تاسف بود بسیجی هایی که مرادشان امثال حاج همت بود بعد ازدواج زندگی شان شده بود بازار و مصرف و مد و کلکسیون وسایل منزل و دکوراسیون و لباس و .... ازدواجهایی که کمترین شباهتی به ازدواج های مذهبی داشت، پر مصرف و بدون کوچکترین تفاوتی با بقیه، انگار تنها تفاوت باید استفاده نکردن از موسیقی در مجلس باشه و همین!!!!!! به نظر حقیر این عزیزان چنان کارهای به دور از سنت بسیجی انجام می دهند که اگر در مجالسشان از موسیقی استفاده کنند هزار مرتبه بهتر است...
حقیر معتقدم مایی که ادعای بسیجی بودن داریم باید در همه ی رفتار و اعمالمان نمود این نام باشیم و جشن عقد و عروسی یکی از این نمودها هست... اگر جشن بنده و هم کلاسی ام عین هم باشد و بنده در این فرصت بسیار مناسب تفاوت افکارم رو نشون ندم به درد لای جرز دیوار میخورم، باید متفاوت بودن رو در همه ی احوال نشون داد،‌نه فقط در زمان بسیج دانشجویی و اون هم فقط در دانشگاه!!!!! این درد هم باعث شد از خاطراتم و همه ی اعمالم بنویسم تا نشون بدم میشه متفاوت بود و خمی به ابرو نیاورد... البته شاید این متفاوت بودن برای امثال شما جک باشه اما تلنگرهای زیادی داره که ثبت میشه برای قلبهایی که خرده شیشه کم دارن!!!!!
3. سومین دلیلم هم داشتن علاقه ی شخصی بود، همین... اما این دلیل کم رنگ ترین دلیلم بود...
(ادامه داره)

سید دوشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:53 ق.ظ http://mobin33.blogfa.com

اما درباره ی این که فهمیدم چطور پیدام می کنید و چه اقداماتی کردم...
بنده با این بار تقریبا 5 بار هست که آدرسم رو عوض می کنم و هربار هم تاحدودی پی بردم که از کجا پیدام می کردید، بار اول نمیدونستم، اما بار دوم فهمیدم از عنوان یکی از مطالبم هست، اون رو عوض کردم، باز پیدام کردید، بار سوم حدس زدم از جمله ی حضرت آقا که سر دفتر وبلاگم هست پیدام کردید ... اما نمی تونستم بهش دست بزنم، چون باید می موند و این رو می رسوند که صاحب چنین وبلاگ شاد و مفرح عاشقانه ای یه بچه ولایی هست، پس باز دوباره آدرسم رو عوض کردم، باز پیدا کردید و دوباره آدرس رو عوض کردم، دوباره پیدام کردید مجبور شدم علی رغم علاقه و هدفم اون جمله ی آقا رو از سردفتر وبلاگم بردارم و بیارمش تو پست ثابتم اما دیگه به صورت جمله ننوشتم، بلکه رو یه عکس انعکاسش دادم تا تو سرچ کردن نشه یه سوراخ موش برا پیدا کردن وبلاگم... حتی بنده برا تغییر آدرس وبلاگم به هم لینکی هام نظر خصوصی میفرستادم تا نظراتم تو عموم نباشه،از ترس شما و دیگر اساتید گرام!!!!!یعنی تا اونجا رعایت کردم اما باز پیدام کردید، باز حدس زدم از رو عناوین پست هام هست انشاالله همه شون رو عوض می کنم و یه بار دیگه آدرس رو عوض می کنم... اگه پیدام کردید دیگه مسئله ای برای حقیر نداره، چون حبیب دیده که چقدر حساسیت داشتم و چقدر تلاش کردم، البته شاید شما از این راه ها من رو پیدا نکردید اما استدلال بنده این ها بوده، اما حرف اصلیم: اگر بنده فرد سستی بودم و امثال برخی رفیق های سایبری شما پی میبردم که شناختیدم، خیلی راحت باهاش کنار میومدم و میذاشتم بیایید و سر بزنید بهش...مثل برخی بچه بسیجی های دانشگاهتون خیلی هم باهاتون گرم می گرفتم و رعایت حدود محرم نامحرم رو هم تو کامنتهام نمی کردم و خیلی صمیمی باهاتون حرف میزدم!!!!! مثال عینیش تو همین پست، کامنت [...] هست که هم شما می دونید ایشون کی هستن و هم ایشون می دونن شما کی هستید، اما چنان راحت باهم کامنت بازی می کنید که....!!!! واقعا جای هزاران تاسف و هزاران خجالت داره... باز بماند... آنچه که عیان هست چه حاجت به بیان هست... فکر کنم همه آگاه هستن ... ادامه بدم جمله ام رو: بنده با کوچکترین اطلاعی از پیدا کردن وبلاگم توسط امثالکم زود آدرس رو تغییر دادم و در این امر مماشاتی نکردم و دلیل این حرفم 5 بار آدرس عوض کردن و سایر تغییرات وبلاگیم هست... خدا شاهد هست اگه می تونستم کلا وبلاگ رو تعطیل می کردم و از نو یکی دیگه میساختم اما همه ی حرفام و اهدافم تو این وبلاگ هست... شما باعث شدید من بسیاری از هم لینکی های جامعه ی هدفم رو به خاطر این تغییرهای ممتد از دست بدم، خیلی از دوستای سایبریم دیگه من رو لینک نکردن به خاطراین آدرس عوض کردنهام، بنده تو وبلاگ اولم تقریبا 50 تا لینک داشتم که در اثر این تغییرات مداوم آدرس، به تقریبا 20 تا تقلیل یافته هست...
اما یه نکته ی بسیار مهم: بنده دوستای مجرد بسیاری دارم که خیلی راحت می تونم آدرس رو در اختیارشون قرار بدم؛ اما به خاطر این که اونا چنین موقعیتی ندارن و شاید با دیدن این مطالب دلاشون بشکنه آدرسم رو تا امروز ازشون پنهان کردم؛ البته بهشت حبیب رو همه داشتن، اونم به خاطر دلیل دومم بود، یعنی میخواستم بچه ها بدونن ازدواج یه بچه مذهبی باید تفاوت های اساسی با سایر افراد داشته باشه، تا خاطرات شروع ازدواجم تموم شد دیگه آدرس دست کسی ندادم مگه این که خودشون از طریقات غیرقابل باور به آدرس دست پیدا کرده باشن!!!!! البته شاید تو این مدت کوتاه باعث برخی رنجش های ذهنی و قلبی شون شده باشم که از خدا به خاطر این کارم شدیدا استغفار می کنم اما خودش می دونه که به جان آقای تشنه لبم حسین و به دستای از بدن قطع شده ی اربابم عباس، قصدم فقط و فقط و فقط کار فرهنگی بود و بس...پس بنده خودم به چنین مسائلی آگاهم ...
اما این که فضای نت یه چیز جهانی هست و نمیشه چیزی رو توش مخفی کرد بر منکرش لعنت!!! اما حرف بنده این هست که چطور میشه تو این فضای شیر تو شیر میشه اخلاق رو رعایت کرد... اگه شما وبلاگ بنده رو پیدا می کردید اما دیگه تو دانشگاه جارش نمی زدید یا روزی چندبار به مسخره نمی گرفتیدش و مدام گیر نمی دادید به مطالبش که حرفی نبود!!! اما کم ظرفیتی امثالکم باعث ناراحتی شدید بنده شد. این که یه وبلاگ خصوصی، اونم وبلاگ یکی از بچه بسیجی های آشنا رو پیدا بکنی و بعدش تو بوغ و کرنا بذاریش و به همه آدرسش رو بدی شد کار بسیجی وار؟!!!!!!! (ادامه داره)

سید دوشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:54 ق.ظ http://mobin33.blogfa.com

...
شما اگه اهل اخلاق و معرفت بودید می فهمیدید که تغییر آدرس بنده به خاطر ناراضی بودنم از آمدن شماها هست و دیگه سعی نمی کردید وبلاگ رو پیدا کنید، نه این که شیطون تو جلدتون بره و کارهایی بکنید که... البته شاید مطالبش براتون جالب بوده و خواستید دوباره مطالب رو بخونید و برا همین دوباره پیداش کردید اما دوباره همون بی ظرفیتی های قبل رو نشون دادید و دوباره تیکه انداختن و مسخره کردن و تو دانشگاه علم کردن و ... این نهایت بی معرفتی امثالکم و ضعف تربیت دینی شماست که اگه کمی بهش فکر کنید حتما به درستی حرفم پی می برید... به نظر حقیر اگر شما یه بچه مذهبی واقعی بودید دیگه بعد از سومین تغییر آدرس و سایر تغییراتم به خونه مون نمی اومدید، چون دیگه تابلو بود که راضی نیستم نه این که دلیل ابوجهلی بیارید که فضای نت هست و یه فضای جهانی هست و از این چرندیات... بابا مثلا مسلمونی ها!!! خوب اگه به این استدلال های مادی باشه پس فردا روسری ها اگه رفت کنار و گفتن یه جامعه ی جهانی هست و نباید کسی با کسی کار داشته باشه، شماها حق ندارید شعار اعتقادی بدید ها!!!! افتاد برادر؟ ما تو یه جهان کاملا مادی باید نهایت رعایت الهی رو بکنیم نه این که با اون هم سو بشیم.... ضمنا من مشکلی با کامنت جوابتون ندارم اما اگه امکان داره نام آ.صادقی رو حذف کنید بهتره، اینم از بچگی تون هست... دیگه چه میشه کرد؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

سید دوشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:56 ق.ظ http://mobin33.blogfa.com

اما گفتید که بنده حدود رو بین بچه حزب اللهی ها از بین بردم:
این حرفتون خیلی بجا بود و حرف دل بنده که الان بازش می کنم... فکر کنم با نوشتن دلیل هام فهمیدید که چرا از کوچکترین مسئله ی خونه مون می نویسم، ضمنا این که خودتون اعتراف کردید که این کارها رو به صورت تیکه به آقا می رسونید هم تایید نهایت کم معرفتی و بی ظرفیت خودتون هست از زبان خودتون...حتما تا این جای جوابهام فهمیدید که امثالکم جزو جامعه ی هدف بنده نیستید تو اون وبلاگ، هرچند امید کم سویی دارم که مطالب برای امثالکم هم شاید مفید واقع بشه ...
اما درباره ی حدود بین بچه حزب اللهی ها: حدود رو این کار فرهنگی بنده نمی شکنه که امثال بنده کم نیستند،این کار رو خیلی از خانوم هایی که همسراشون طلبه هستن هم به صورت زنجیره ای شروع کردن و بهترین کار فرهنگی موثر تو فضای مسموم سایبری هست برای دفاع از ازدواج و خانه ی یه زوج خدایی... چندتاشون تو هم لینکی هام هستن، می تونید به اونا هم یه سری بزنید! حدود رو امثال شما شکستید با کم ظرفیتی هاتون تو فضای سایبری... فضای سایبر یکی از خطوط جنگ هست برا دشمن شکنی نه این که اون رو بهانه کنید برا خیلی از کارهای دور از شان بچه مذهبی ها ... کامنتهای جناب رو به [...] و سایر رفقای بسیجی تون و جواب اونا رو به شما، ذخیره دارم تو ذهنم، بنویسم براتون؟!!!! بابا این بی اخلاقی ها حدود شکستن هست، کنکاش تو وبلاگ یکی دیگه و علمش کردن تو دانشگاه بی اخلاقی هست، برخی جلسات بی اخلاقی هست، برخی رفتارها بی اخلاقی هست... مصداق بیارم؟ خوب یادم هست ها!!!!
بگم شما و وبلاگتون رو از کجا پیدا کردم؟ از طریق یکی از وبلاگ های یکی از بسیجی های دانشگاهتون... باور می کنید از نحوه ی کامنت گذاشتن هاتون به هم دیگه اصلا نمی دونستم شما کی هستید و اصلا باور نمیکردم شما آقا هستید!!!! امروز هم با دیدن نام یه آقا تو پستتون شک کردم و باز برام خیلی بعید بود که برسم به شما، این دوست همه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
تاسفم به خاطر این جریانات هست،‌کل جریانات...
حیف که ... باز بماند... شما مثلا بازرسی هستی، با این کارهای غیراخلاقی خیلی اشتباه می کنید اگر به سایرین توصیه و گیر بدهید!!! رک گفتم و صریح...
یادتون میاد توصیه های آقای سبزی و درددلهاشون بابت این بچه بازی های سایبری؟ منظور ایشون شماها بودید، البته تو بسیج دانشگاهتون خیلی از بچه ها هم هستن که وبلاگهای سالم و خیلی صافی دارن که بنده انگشت شیطان شکن تک تکشون رو هر بار که دکمه های کیبورد رو لمس می کنه، می بوسم و می بوسم و می بوسم ...
شما به عنوان برادر کوچک حقیر لطف کنید این نصایح خواهر هیچتون رو خوب بشنوید و روش کمی فکر کنید... هرچند با این جو بدی که نسبت به بنده تو بسیج پیام نور هست فکر نکنم به نتایجی برسید ولی تو را به جان حسین کمی، فقط کمی فکر بکنید...

سید دوشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:57 ق.ظ http://mobin33.blogfa.com

ضمنا منظور بنده از بچه بازی های رفقا تو فضای سایبری نسبت به روند غلط رویکردشون و ضعیف بودن کارهاشون هست، بنده چندان درگیر این بچه بازی ها نیستم، دلیل حرفم انعکاس چندین مطلبم تو سایت بسیج و سایر وبلاگ ها هست،[هرچند به اصرار خودم بوده اما تاییدش توسط مدیر سایت شاید نشان دهنده ی مفید بودن پستم باشه] البته کار منم در کنار وبلاگ هایی مثل"آهستان" و " کیستی من" و ... کاهی هست در کنار یه کوه محکم...
اینم حل شد برادر؟
دعامون کنید...

سید دوشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:12 ق.ظ http://mobin33.blogfa.com/

هوالحبیب
سلام
ممنون که اسم اون وبلاگ نویس آشنایی رو که دیشب بین کامنت هام اسمش رو نوشته بودم پاک کردید. حقیر هم راضی به نمایشش نبودم، فقط مجبور شدم جهت یادآوری ذکرش کنم...بازم ممنون از کارتون...
دعامون کنید...

نینجای سایبری سه‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:13 ق.ظ

حاجی این سید عجب انشاهایی مینویسه ها...ایوای یادم رفت سلام...ممنون که سر زدی آخه من هزار تا کامنت میزارم شما هر صد سال یک بار در چنین روزی میای....راستی یه توصیه به وب شخصی یه عده نرو آخه به چه دردت میخوره خوشت میاد هر چی دلشون میخواد بهتون میگن؟....حاجی ولشون کن بابا....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد