سفیـــــد

سفیـــــد

عمار امام خامنه‌ای
سفیـــــد

سفیـــــد

عمار امام خامنه‌ای

شهداء گردو بازی می کنند ...



تصویری که مشاهده می‌کنید، چهار نفر از رزمندگان «گردان قاسم(ع)» {از لشکر 31 عاشورا} را ثبت کرده است. اولین نفر که از سمت راست روی زمین نشسته و کلاه کاموایی مشکی بر سر دارد، شهید«حسن مهرآسا» است. شخص ایستاده که بادگیر مشکی بر تن دارد، برادر «محبوبی» یکی از کمک بی‌سیم‌چی‌های گردان است. دومین نفری که روی زمین نشسته و کلاه کاموایی خاکستری بر سر دارد، شهید «میریعقوب ریحانی» است. نفر سوم که چفیه بر گردن داشته و روی زمین دراز کشیده است، برادر«فلاح» از نیروی‌های واحد پرسنلی «گردان قاسم(ع)» است.


در شرح این عکس، یک شاهد عینی چنین نوشته است:

«یک روز که بهنام رفت برای دریافت سهمیه‌ی صبحانه، مقداری هم گردو تحویلش دادند که آورد. پایش را که داخل چادر گذاشت و چشم «میریعقوب» افتاد به گردوها، گفت: «آخ جون بچه‌ها! امروز تیله بازی می‌کنیم».
 بعد از صرف صبحانه، بهنام گردوها را تقسیم کرد و «میریعقوب» میدان بازی راه انداخت. خودش تبحر خاصی داشت و در عرض چند دقیقه همه‌ی گردوها را برد. این عکس را وسط بازی انداختند.
 بعد از بازی، «میریعقوب» جار زد که این‌ها را می‌فروشم. گفتیم:«سیدجان! پول از کجا بیاریم؟» جواب داد: «دونه‌ای صد تا صلوات».
 ده دقیقه‌ای طول می‌کشید تا صلوات‌ها را بفرستیم ولی باز یک دقیقه‌ای طول نمی‌کشید که دوباره همه را برنده می‌شد.»



منبع: مشرق



حاجی:

 

1. دیروز ی مطلب دیدم از امام خمینی(ره) راجع ب توبه ک نقل ب مضمون فرموده بود ک وقتی گناهی رو انجام دادید مثل این هس ک روی ی کاغذ سفید چیزی می‌نویسی و توبه ک می کنی اون کاغذ نوشته شده رو پاک می‌کنی یا مثل سفالی هس ک بشکنی و دوباره بچسبونی هیچ‌وقت مثل اولش نمی‌شه، فرق هس بین کسی ک گناهی رو کرده و کسی ک توبه کرده. پناه بر خدا! خدا توفیق عمل ب دانسته‌هامون رو بده ...


2. وقتی اسمم و قیافه‌ام شد بسیجی بایستی بعضی چیزها رو رعایت کنم. وقتی ی فضایی رو ایجاد کردم مواظب باشم. مواظب باشم جلوتر و یا عقب‌تر از ولایت حرکت نکنم. وقتی تریبونی شد برای بسیج ی کمی در مورد خط سیری مطالب و موضوعاتی ک نگارش می‌شه دقت بکنم. مثالا: ب حق بگم. مثل رهبرم سیدعلی. دولت رو نقد بکنم ولی نقاط قوتش رو هم بگم. این مثال بود. در همه موارد. هرکی رگ گردنش رو بیشتر بیرون داد با غیرت‌تر الزامن نیست ...


3. خیلی خیلی پیاپیش مبعث رو تبریک عرض می کنم ...


4. اینم برای حاج آقا محسن! برادر من قرار بود ی طرح تجمیع انجام بدیم آخه. چی شد؟ من روی حرفم هستم و می دونم جواب می ده ب شرطی ک گفتم هاااااا ...


5. راستی ی بار دیگه برید و عکس رو با دقت نگاه کنید، چ خنده‌هایی می کنن، از ته دل ...

والعاقبه للمتقین

روز پدر مبارک



السلام رفقا ...


خب اولا تبریک می‌گم خدمت تون



"من بابا نیستم ولی باباها را دوست دارم."




هر حال این روز رو تبریک می گم ب بهترین بابای دنیا، امیدوارم ک بفهمه و بدونه این تبریکم برای چی و ب خاطر چی هس و بدونه ک چقد دوسش دارم ...





این هم عیدی وبلاگ سفید:


أَلزّاهِدُ فِى الدُّنْیا مَنْ لَمْ یَغْلِبِ الْحَرامُ صَبْرَهُ، وَ لَمْ یَشْغَلِ الْحَلالُ شُکْرَهُ.
زاهد در دنیا کسى است که حرام بر صبرش غلبه نکند، و حلال از شکرش باز ندارد.

دعای مادر ...







پدر نداشت ...

از کسی هم حساب نمی‌برد


مادر پیرش هم نمی‌توانست کاری کند. هیکلش درشت بود و بزن بهادر ... 

هیچ‌کس جلودارش نبود. هر شب کاباره، دعوا، چاقوکشی و ... 
سند خانه همیشه روی طاقچه بود ...

مادرش تقریبا ماهی یک بار برای سند گذاشتن به کلانتری محل می‌رفت! رییس کلانتری هم از دست او به ستوه آمده بود!

با تمام این‌ها مادرش هر وقت می‌خواست دعا کند،

می‌گفت: «خدایا! شاهرخ مرا از سربازان امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قرار بده ... 

خدایا عاقبت به خیرش کن ...» دیگران به او می‌خندیدند و می‌گفتند: «شاهرخ و سربازی امام زمان...؟!»

تا این که دعای مادر اثر کرد و شاهرخ شد عاشق امام خمینی (رحمت الله علیه). پای سخنرانی امام گریه می‌کرد.

 رفت جبهه ... 

شده بود سرباز حقیقی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ...

شهید که شد حتی پیکرش هم پیدا نشد؛ 

شاید ...

می‌خواست حضرت (زهرا سلام الله علیها) برایش مادری کند ...


منبع: افسران جنگ نرم


حاجی: 

1. اقتصاد و سیاست! نمی خوام تاریخی حرف بزنم یا تحلیل بدم الکی اما ب نظر شما این دوتا چقدر ب هم ارتباط دارن. اصلن ارتباط دارن یا نه ؟!؟
ب نظر می رسه بعضی اتفاقات تاریخی تو مملکت تا عمر این نظام برجاست ادامه خواهد داشت. اقتصاد کلمه ای ک در دولت سازندگی ب معنای واقعی کلمه روش کار شد تا جایی ک مردم هم از اقتصاد حالشون ب هم خورد (الان توضیح می دم یعنی چی) اقتصادی ک تورم های آن چنانی ب بار آورد و اتفاقاتی ک امروز هم یکی از سرمنشا های اساسی اش در مورد اقتصاد و ناکارامدی اقتصاد ب دست او و کسایی ک زیر سایه اش پنهان شده اند داره رقم می خوره ...

نوشتم مردم حالشون از اقتصاد ب هم خورد، دلیل این رو می آرم ک بعد از نا سازندگی دولت سازندگی، در دوم خرداد شعاری داده شد ک نقش و رنگ اقتصاد در اون ب معنای واقعی کلمه کمرنگ شد. سیاست و ب خصوص کلمه آزادی بیان و کلن آزادی برای مردم شد نون و آب.

امیدوارم دولت محترم ب این توجه داشته باشن نمی شه ماشین این انقلاب با سرعت پیش بره ولی لاستیک جلوتر از ماشین باشه، یا صندلی های ماشین بمونه تو گاراژ یا موتور ماشین رو بفرستیم بره ...

هر حال فرهنگ، اقتصاد، سیاست و غیره ک الان حضور ذهن ندارم همگی با هم کنار هم زیبا و مهم هستن ...

2. مادر بزرگ حسن عزیز فوت شدن، برای تسلی خاطرش و هم شادی روح اون مرحومه الفاتحه مع الصلوات ...

3. داشتم می نوشتم هاااا، حرف زیاد داشتم، یاد قدیم ندیمآآآ کرده بود، نشسته بودم پستآی قدیمی وبلاگ سفید رو دید می زدم و حال کردم ی مطلب بذارم، بازدید امروز 15 نفر بود، ی لحظه گفتم شاید بازم کسایی بیان اینجا و بخونن مطالب سفید رو ...

4. برام دعا و طلب مغفرت کنید ...

والعاقبه للمتقین
حاجی
سیزدهم اردیبهشت