-
جائی برای تنهایی
دوشنبه 13 مردادماه سال 1393 20:35
گاهی یک مداد، یک کاغذ سفید و کلی حرف و صدای خش خش مداد بر روی کاغذ، لذتبخشترین کار دنیاست. مثل همیشه نوشتن آرامم میکند ... جایی برای تنهایی درد دل آدمی را بیدار میکند، روح را صفا میدهد، غرور و خود خواهی را نابود میکند. نخوت و فراموشی را از بین میبرد، انسان را متوجه وجود خود میکند. انسان گاه گاهی خود را فراموش...
-
کودکم ...
شنبه 4 مردادماه سال 1393 19:21
کودک دیروز ” بازمانده” که با همت والای مادربزرگ از آن خانهی یهودی بیرون زد و در آغوش آن شیرزن از قطار خود را به بیرون پرتاب کرد تا بگوید نمیمیرد و میماند، امروز داغدار فرزندان خویش است که در زیر تلی از خاک چشمانشان دیگر برق انتظار فردا را ندارد ... “فرهان” کوچک ما که دیروز خون پدر و مادرش را پیش چشمان گریان و...
-
دلم هوای عباس کرده ...
جمعه 27 تیرماه سال 1393 23:10
اومد پیشم گفت: خیلی دلم گرفته. روضه میخونی؟؟؟ شاید دیگه فرصت نباشه!! گفت: برو شب عملیاته! خیلی کار دارم!! رفت و با دوستش برگشت! اصرار که فقط چند دقیقه!! خواهش میکنم. 3تایی نشستیم. گفتم: چه روضهای؟ گفت: دلم هوای عباس کرده! منم شروع کردم! ای اهل حرم میر علمدار نیامد. علمدار نیامد! سقای حرم سید و سالار نیامد. علمدار...
-
استخاره بد آمد ...
شنبه 14 تیرماه سال 1393 13:46
حال این روزهایم ... بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم والعن اعدایهم استخاره بد آمد مردی تصمیم داشت سفر تجارت برود به خدمت امام صادق(علیه السّلام) که رسید درخواست استخاره ای کرد، استخاره بد آمد، آن مرد نادیده گرفت و به سفر رفت اتفاقاً به او خوش گذشت و سود فراوانی هم برد امام از آن استخاره...
-
بدون شرح ...
جمعه 30 خردادماه سال 1393 12:21
رفته بودیم ی جایی، اینو داخل کوچه نوشته و گذاشته بودن ...
-
یا ابالفضل (ع) ...
سهشنبه 13 خردادماه سال 1393 13:33
تعریف میــکرد: همسرم توی حیــاط از روی ویلچر با صورت خورد زمیــن ... بعد که من دویــدم و از روی زمیــن بلنــدش کردم دیــدم داره مثل ابـر بهار گریــه میکنه ... با تعجب بهش گفتم حاجی شما توی ایـن سالهای مجروحیتت یــه بار آخ نگفتی چی شده؟! گفتش نمیدونستم زمیــن خوردن با صــورت اینـقدر درد داره ... . . . یا ابالفضل (ع)...
-
رفتند تا بمانیم ...
سهشنبه 6 خردادماه سال 1393 20:40
رفتند تا بمانیم ... ؟!؟ دیروز از هر چه بود گذشتیم و امروز از هر چه بودیم !!! آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز !!! دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود !!! جبهه بوی ایمان میداد و اینجا ایمانمان بو میدهد !!! الهی: نصیرمان باش تا بصیر گردیم !!! بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم !!! و آزادمان...
-
شهداء گردو بازی می کنند ...
پنجشنبه 1 خردادماه سال 1393 12:43
تصویری که مشاهده میکنید، چهار نفر از رزمندگان «گردان قاسم(ع)» {از لشکر 31 عاشورا} را ثبت کرده است. اولین نفر که از سمت راست روی زمین نشسته و کلاه کاموایی مشکی بر سر دارد، شهید«حسن مهرآسا» است. شخص ایستاده که بادگیر مشکی بر تن دارد، برادر «محبوبی» یکی از کمک بیسیمچیهای گردان است. دومین نفری که روی زمین نشسته و کلاه...
-
روز پدر مبارک
یکشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1393 16:27
السلام رفقا ... خب اولا تبریک میگم خدمت تون " من بابا نیستم ولی بابا ها را دوست دارم ." هر حال این روز رو تبریک می گم ب بهترین بابای دنیا، امیدوارم ک بفهمه و بدونه این تبریکم برای چی و ب خاطر چی هس و بدونه ک چقد دوسش دارم ... این هم عیدی وبلاگ سفید: أَلزّاهِدُ فِى الدُّنْیا مَنْ لَمْ یَغْلِبِ الْحَرامُ...
-
دعای مادر ...
شنبه 13 اردیبهشتماه سال 1393 20:37
پدر نداشت ... از کسی هم حساب نمیبرد مادر پیرش هم نمیتوانست کاری کند. هیکلش درشت بود و بزن بهادر ... هیچکس جلودارش نبود. هر شب کاباره، دعوا، چاقوکشی و ... سند خانه همیشه روی طاقچه بود ... مادرش تقریبا ماهی یک بار برای سند گذاشتن به کلانتری محل میرفت! رییس کلانتری هم از دست او به ستوه آمده بود! با تمام اینها مادرش...
-
کجای این دنیا هستم !!!
سهشنبه 26 فروردینماه سال 1393 17:39
صدای انفجار آمد و سنگر رفت هــــــوا هر چه صدایش زدیم جواب نداد. رفتیم جلو سرش پر از ترکش شده بود جیب هایش را خالی کردیم. یک کاغذ جالب تویش پیدا کردیم گناهان هفته: شنبه: احساس غرور از گل زدن به طرف مقابل یکشنبه: زود تمام کردن نماز شب دوشنبه : فراموش کردن سجده شکر یومیه سه شنبه: شب بدون وضو خوابیدن چهارشنبه: در جمع با...
-
یا شهـــــید
چهارشنبه 20 فروردینماه سال 1393 16:23
ای شهید، ای که بر کرانه ازلی و ابدی وجود برنشسته ای دستی برآر ... و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش حاجی: این عکس خیلی ب دلم نشست، نمی دونم کسی این سطرها رو می خونه و این عکس ها رو می بینه و یا این نوای دلم گرفته رو می شنوه، عکس ب دلم نشست ... التماس دعا
-
یا حضرت عشق ...
دوشنبه 18 فروردینماه سال 1393 20:41
-
ی نصیحت !!!
شنبه 14 دیماه سال 1392 13:40
سلام رفقا ... نمی دانم چرا ولی حالم خراب است. مثل اناری ک فشارش داده اند تا آب انارش کنند. مثل همین ماشین ک چند روز پیش بنزین تمام کرد، بنزین تمام کرده ام. مثل گوشی ام ک چند روز است ب شارژ نزده ام ... حالم خراب است ولی هرکسی حالم را می پرسد، جواب شکر !!! شاید دلم هوای تنهایی دارد. نمی دانم شاید مثالم داستان مهندس...
-
دلستان
یکشنبه 8 دیماه سال 1392 16:28
سلام علیکم ... دوستانی ک پیش زمینه و فعالیت بیشتری تو فضای مجازی داشتن و بودن، راجع ب وبلاگ قبلی بنده حتما اطلاع دارن، بنده وبلاگ دلستان رو دوباره ب روز کردم و تقریبا مسائل سیاسی ک حس می کنم بیشتر بهشون نیاز دارم رو اونجا انتشار می دم، از دوستان هم سنگری ( در مقابل کلمه هم لینک ) هم دعوت می کنم بیان و مطالب طرح شده در...
-
بچه بسیجی
پنجشنبه 5 دیماه سال 1392 12:43
شهید بزرگوار حاج محمد ابراهیم همت: زمان بازرگان به ما برچسب چریک می زدند، زمان بنی صدر هم برچسب منافق ! الان هم برچسب خشک مقدسی و تحجر حالا هم روزی ده برچسب می زنند ... حاشا! که بسجی میدان را خالی کند. برای دانلود آهنگ وبلاگ ( فعلا فایل صوتی اش ) می تونید روی لینک زیر کلیک کنید ... لینک دانلود
-
عمی... ماء
چهارشنبه 27 آذرماه سال 1392 01:26
تقریبا به کربلا رسیده بودیم ... داشتیم کنار هم راه می رفتیم که دیدم صدای هق هق یکی از رفقا بلند شد !!! نگاهش کردم گفتم چی شده ؟!!! اشاره کرد به دختر چند ساله ای که دم موکب ایستاده بود و لیوان آب را گرفته بود دستش و با صدای بچه گانه ای به رفیقمان آب تعارف می کرد: عمی... ماء !!!! ( عمو... آب ) حاجی: سلام رفقا ... برخلاف...
-
یاد ایام ...
جمعه 22 آذرماه سال 1392 19:04
سلام رفقا ... امروز داشتم عکس های کامپیوترم رو نیگاه می کردم، رسیدم ب عکس های اردوی جهادی زلزله ورزقان ... عجیب هوایی ام کرد ... گفتم شما هم نیگاه کنید، اولی زمانی هس ک بنا و شاگرد بنا چیخیبلار چایا. نشستیم بچه ها دارن مالات درست می کنن و تا بیارن گفتیم ی استراحتی کرده باشیم ... دومی هم خونه ای هس ک سردار سعید قاسمی...
-
در آن نفس ک بمیرم ...
پنجشنبه 21 آذرماه سال 1392 22:10
در آن نفـــس که بمــیرم در آرزوی تو باشم بدان امید دهم جـان که خاک کوی تو باشم بوقت صبــــح قیامت که سر زخــــاک بر آرم به گفتگوی تو خـــیزم به جستجوی تو باشم به مجمــــعی که درآینـد شاهدان دو عـالم نظر بســـــــــوی تـو دارم غلام روی تو باشم حدیث روضـــــه نگویم گـــل بهـــشت نبـویم جمال حـور نجویم دوان بسوی تـــو...
-
خواستم بگم منم دانشجو هستم!
یکشنبه 17 آذرماه سال 1392 23:18
سلام رفقا ... اولا روز دانشجو رو خدمت همه داشنجو ها تبریک می گم. داشتم متن سخنرانی حسین شریعتمداری رو می خوندم. واقعا ب ایشون علاقه خاصی دارم. راستی چن روز هس تو دانشگاه هی می رم چشم می افته ب بنر روز دانشجو ک صفارهرندی دانشگاه ما دعوت هس، امروز ک خبرش رو تو دانشگاه تهران دیدم و شنیدیم با قالیباف و جلیلی. ای بابا. جل...
-
دفترچه
یکشنبه 17 آذرماه سال 1392 14:38
دفترچه گناهان یومیه شهید کاظم رستگار نجفی (فرمانده لشکر 10 سیدالشهدا(ع) ) یکشنبه 62/2/25: یک ساعت خواب اضافی در بین الطلوعین احساس خستگی در عبادت غیبت بسیار و تاکید بر آن قسمتی از وصیت نامه: دوست دارم با بدنی پارهپاره به دیدار سیدالشهدا(ع) بروم ... . . . منبع: شهادت زیباست
-
یا باب الحوائج ...
پنجشنبه 14 آذرماه سال 1392 23:50
موج پرچمت دل رو داده بر باد ... حاجی: یا باب الحوائج !!!
-
مساله، هسته ای نیست ...
یکشنبه 10 آذرماه سال 1392 17:36
رهبر انقلاب: ملّت باید بیدار باشد، تبلیغاتچىهاى دشمن تبلیغ میکنند که اگر ما در مقابلِ طرف مقابل تسلیم شدیم، همهى مشکلات اقتصادى و مانند اینها حل خواهد شد؛ این خطا است. همین دشمنیها، همین مخالفتها از اوّل انقلاب بود؛ اگر یک روزى هم جمهورى اسلامى عقبنشینى کرد و مسئلهى هستهاى همانطور که آنها میخواهند، حل شد؛ خیال...
-
ی روز خوب ...
جمعه 8 آذرماه سال 1392 17:55
سلام رفقا ... نمی دونم چرا بعضی ها خیلی فرق کردن با گذشته هاشون. نیست ان اونی ک بودن. اگه قدیم اسم شون رو می شنیدم و یا جایی می گفتن، می گفتم آقانین بالاسی دی. دیگه همه چی رنگ و بویی غیر از خدا گرفته. همه چی رو گذاشتیم کنار فقط ... امروز دعوت بودیم جایی. نمی گم از طرف کجا و با چ کسایی بودم. رفته بودیم دلستر بخریم جاش،...
-
دو دختر
یکشنبه 3 آذرماه سال 1392 00:53
دو نفر بودن دو تا دختر ک توی حوض خالی میدون شهید مطهری سنگر گرفته بودن دور و برشون پر بود از نیرو، اما خودی نبودن !!! هیچ کاری نمی شد براشون کرد خرمشهر تقریبا افتاده بود دست عراقی ها حلقه محاصره ی میدان مطهری تنگ تر می شد رفتیم پشت بام ی ساختمون ... دو نفر بودن دو تا دختر ک راه عراقی ها را اون همه مدت سد کرده بودن...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 آبانماه سال 1392 16:22
ساعت ی ربع مونده ب ده ساعت حرکت قطارمون بود. قرار بود حمید از فرودگاه خودش بیاد. من و محسن هم از این سمت خودمون یاواش یاواش بریم. هشت شب بود، نهار و ناماز و شام رو یکی کردیم و راه افتادیم. نمی گم تو راه چ آجیل بازی ها ک نکردیم، ی راهنمایی رانندگی دنبال مون بودن. ـ الو ... ـ سلام حمید داداش، هارداسان؟ ـ نامازخانا،...
-
خانه خراب توام یا ارباب ...
جمعه 24 آبانماه سال 1392 18:14
اگر میخواهیم به خودمان ارزش بدهیم، اگر میخواهیم به عزاداری حسین بن علی ارزش بدهیم، باید فکر کنیم که اگر حسین بن علی امروز بود و خودش میگفت برای من عزاداری کنید، میگفت چه شعاری بدهید؟ آیا میگفت بخوانید: "نوجوان اکبر من" یا میگفت بگوئید: "زینب مضطرم الوداع، الوداع"؟! چیزهایی که من (امام...
-
داااش ابرام
پنجشنبه 9 آبانماه سال 1392 19:32
وقتی بچه ها رفتند، آمدم پیش ابراهیم ... هنوز متوجه حضور من نشده بود، توی حال خودش بود. با تعجب دیدم هرچند لحظه سوزنی را به صورتش و به پشت پلک چشمش می زند، یکدفعه با تعجب گفتم: "چیکار می کنی داش ابرام؟" تازه متوجه حضور من شده بود. جا خورد و برگشت گفت: "هیچی چیزی نشده." اصرار کردم که باید بگی جون من...
-
پرواز ...
شنبه 4 آبانماه سال 1392 21:34
نگاهت برق درخشانی داشت دلت بزرگ بود به بزرگی آسمان نجوای شبانه ات با پروردگار زیبا بود چهره ات معصوم و پاک اما در سر آرزوی پرواز داشتی در شگفتم چگونه از زمین گذشتی! پلی از زمین تا آسمان پلی از خاک تا آسمان پروازی عاشقانه تا خدا و سرودی آسمانی یا حسین (ع) یا مهدی ادرکنی (عج) و چه زیبا لبیک گفتی و ما هنوز مانده ایم در...
-
عقل و عشق
یکشنبه 28 مهرماه سال 1392 20:23
جاذبه خاک به ماندن می خواند و آن عهد باطنی به رفتن عقل به ماندن می خواند و عشق به رفتن ... و این هر دو را خداوند افرید تا وجود انسان در آوارگی و حیرت میان عشق و عقل معنـــا شود ... 1 چه زیبا گفتی سید جان و چه عاشقانه عقل را نفی کردی !!! به راستی که سالهــاست به بهانه ی عقل در گیر جاذبه ی این خاکیم .. . و نه فرصتی برای...